- شنبه 15 ارديبهشت 1403

 
 
 
 
 
حقوق بشر
پناهندگی / اقامت
مهاجرت/انتگراسیون
جامعه/روحی-اجتماعی
مصاحبه / گفتگو
دیدگاه ها
ترجمه
پایان نامه
در دیگر رسانه ها
فیلم و صدا
درباره من
درباره سایت
Asyl / Aufenthalt
Menschenrechte
Über
 
 
پیام فرزاد کمانگر و شیرین علم هولی؛ مقامت، مقاومت، مقاومت چاپ ارسال به دوست
21 ارديبهشت 1389
http://www.prints.co.nz/Merchant2/graphics/00000001/321_The_Execution_of_Rebels_of_3_May__1808_Goya_Francisco.jpg
google
جمهوری اسلامی فرزاد و شیرین را سالها به گروگان گرفت تا آنها را وادار کند زیر انواع شکنجه و فشار و محدویت تسلیم شده و حاضر شوند در نمایشات تلویزیونی رژیم باورهای خود را انکار کرده و هر تهمت و پرچسبی را که رژیم دیکته میکند، تکرار کنند. آنها بر باور و اعتقاداتشان پایدار باقی ماندند و حاضر به چانه زنی بر سر جان خود با جنایتکاران نشدند.

 

برای زندانی اسیر و در بند، زندان پایان مسیر مبارزه نیست، بلکه یکی از نقطه اوج هائی است که در آن مبارزه به رودروئی مستقیم با دشمن کشیده می شود. بسیاری فکر میکنند در زندان راه زیادی باقی نمی ماند که بشود مبارزه را ادامه داد، اما فرزاد و شیرین، همچون بسیاری دیگر از زندانیان اسیر دیگر در سی و یک سال حکومت جمهوری اسلامی، نشان دادند که "مقاوت" امتداد مبارزه، و همان چیزی است که رژیم توان در هم شکستن آن را ندارد. آنها نه فریب طعمه های رژیم را خوردند و نه در مقابل شکنجه و فشار سر خم کردند. این آن چیزی است که دژخیمان را به یأس و درماندگی می کشاند و برای خالی کردن این حس درماندگی است که اسیران دربند را به حساب قدر قدرتی خود به دار می کشند.

شیرین در آخرین نامه خود می نویسد: "دوران زندانیم وارد سه سالگی خود شده است، یعنی سه سال زندگی زجر آور پشت میله های زندان اوین، که دو سال از آن دوران زندان را بلاتکلیف بدون وکیل و بدون وجود داشتن حکمی مبنی بر قرار بازداشتم گذراندم. در مدت بلاتکلیفیم روزهای تلخی را در دست سپاه به سر بردم و بعد از آن هم دوران بازجویهای بند 209  شروع شد. بعد از دوران 209 بقیه مدت را در بند عمومی گذراندم. به در خواستهای مکرر من برای تعین تکلیفم پاسخ نمیداند. در نهایت حکم ناعادلانه اعدام را برایم صادر کردند.
من بابت چه چیزی حبس کشیده ام، یا باید اعدام شوم؟ آیا جواب به خاطر کُرد بودنم است؟ پس میگویم: من کُرد به دنیا آمده ام و به دلیل کُرد بودنم زحمت محرومیت کشیده ام. ... به من میگویند بیا و کُرد بودنت را انکار کن، پس میگویم: اگر چنین کنم خودم را انکار کرده ام.
شکنجه هایی که بر عیله من به کار گرفته اید، کابوس شبهایم شده، درد و رنجهای روزانه ام در اثر شکنجه های که شده بودم با من روزی را سپری میکنند. ضربه ای که در دوران شکنجه به سرم وارد شده، باعث آسیب دیدگی در سرم شده است. ... امروز 12 اردیبهشت 89 است (2/5/2010) و دوباره بعد از مدتها مرا برای بازجویی به بند 209 زندان اوین بردند و دوباره اتهامات بی اساسشان را تکرار کردند. از من خواستند، که با آنها همکاری کنم تا حکم اعدمم شکسته شود. ... آنها از من خواستند تا آنچه را که میگویند تکرار کنم و من چنین نکردم. بازجو گفت: ما پارسال میخواستیم آزادت کنیم اما چون خانواده ات با ما همکاری نکردند به اینجا کشید. خود بازجو اعتراف کرد که من فقط گروگانی هستم در دست آنها و تا به هدفهای خود نرسند مرا نگاه خواهند داشت، یا در نتیجه اعدام خواهم شد، اما آزادی هرگز."

شیرین با آگاهی به این که شکنجه و اعدام در انتظار اوست مقاومت کرد، زیرا این تنها راهی بود که با آن میتوانست از تحقیر انسانی اش جلوگیری و بر ارزش و هویت انسانی خودش تاکید کند.

در مبارزه بر علیه دیکتاتوری و برای رسیدن به آزادی اینطور نیست که همیشه ما شکل و نوع "مقاومت" را انتخاب کنیم، بسیاری زمان ها، این دشمن است که ما را ناگزیر به انتخاب روش هائی میکند که ناگزیر به توسل به آن می شویم. شیرین، در بند و زنجیر و زندان حاضر به همکاری با جنایتکاران نشد، این آن مقاومتی بود که او می توانست از خودش نشان دهد. در کوچه و خیابان، در مدرسه و دانشگاه و در اتوبوس و یا در کارخانه و بازار نیز هر کس می تواند با "نه" به جمهوری اسلامی و با انتخاب روش مناسب مقاومت، دشمن گستاخ و هار و درنده را سرجایش بنشاند. اگر مقاومت را از همان اول شروع و جواب اولین بی احترامی و توهین و اذیت و آزار رژیم و نیرو های سرکوبگرش را قاطعانه پس بدهیم، کار به زندان و اعدام نمی کشد. مرگ با عزت، با گردنی افراشته حتی در یک لحظه برای آزادی، والاتر از زندگی گونه ای پر از تحقیر است.

فرزاد نیز در  آخرین نامه اش می نویسد: "تصميم گرفته می شود جوانکی نحيف، سفيد، سياه، زرد، شرقی  را کشان کشان به سوی چوبه دار می برند، گويی جای کسی را تنگ کرده باشد. آگاهانه طنابی بر گردنش می آويزند و دست و پا زدن او را آگاهانه می نگرند به همين زشتی و سادگی.
چه تهوع آور است لبخندی که بر لبانشان می نشيند.
چه ترسناک است سکوت بُهتی را که پس از شنيدن خبر اعدام يا کشته شدن يک انسان ميشنويم و باز هم سکوت ميکنيم و چه زشت و نفرت انگيز است قرنی که در آن هنوز چوبه دار خواب از چشمان مادری نگران می ربايد.
از ابتدا در سرزمينی که باروت بوی غالب است، بوی بنفشه مشام کسی را نوازش نداده، آسمانی که در آن نفير گلوله شنيده می شود، عرصه پرواز کبوتر نخواهد شد. سنگی که سنگر می شود، هيچ گاه پايه و ستون خانه ای نخواهد شد به همين سادگی."
                                                    
با درود و احترام به فرازد کمانگر و شیرین علم هولی و همه زندانیانی که بر عقیده خود پای فشرده و تسلیم نشدند، و با درود به همه آنانی که در خیابان و دانشگاه و هر کجای این میهن اسیر، تن به ذلت بیسجی ها و پاسداران نمی ندهند و پرنشاط
 
 
 

hanifhidarnejad@yahoo.de | استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع است | Copyright©www.hanifhidarnejad.com 2005-2024