- شنبه 15 ارديبهشت 1403

 
 
 
 
 
حقوق بشر
پناهندگی / اقامت
مهاجرت/انتگراسیون
جامعه/روحی-اجتماعی
مصاحبه / گفتگو
دیدگاه ها
ترجمه
پایان نامه
در دیگر رسانه ها
فیلم و صدا
درباره من
درباره سایت
Asyl / Aufenthalt
Menschenrechte
Über
 
 
آن زمان كه بنهادم سر به پای آزادی...؛ برای ندا، دختر جوانی که کُشتندش و تقدیم به زنان آزاده ایرانی چاپ ارسال به دوست
31 خرداد 1388
  
آن زمان كه بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی 





 تا چند روز قبل آسمان ایران سیاه و تاریک بود، جوانان غمزده، در گوشه خانه  کز کرده و هر روز این آمار خودکشی و افسردگی و بیماری های روحی- روانی بود که بالا و بالاتر می رفت...

تا دیروز مردم ِ مات زده، زیر چکمه و دِشنه و دشنام اوباش حکومتی سر خم کرده و دَم  بَر نمی آوردند و دسته دسته توسط گشت های ارشاد دستگیرشده و به بنام اراذل و اوباش به زندان و قتلگاه روانه شده و در خیابانها اعدام می شدند ...

امروز اما، همان خیابان ها به میدان نبرد شیر زنان و شیر مردان ایرانی بدل شده، مردان و زنانی که با افتخار سر خود را بلند و سینه خود را سپر کرده و یک روز، آری تنها یک روز زندگی با عزت و شرافت و یک روز نفس کشیدن در هوای آزاد، حتی  در زیر غُباری از دود و گاز اشک آور را  به زندگی مُرده و سرد و ماتم گرفته  دیروز در زیر یوغ  ولایت اسلامی ترجیح میدهند.

زنده باد آزادی،

زنده باد مردم با شرافت ایران

پرتوان مشتهای گره کرده جوانان ایرانی!

حنیف حیدرنژاد
31 خرداد  1360



"ندا" دختر جوانی بود که بسیجیان شب پرست پرپرش کردند...



اما دیگر زنان ایرانی هنوز در میدان حاضرند ...









برق شادی از چشماش بیرون میزند، سبکبار، شاد و خندان به مصاف شب پرستان میشتابد...
















































عکس ها بر گرفته از:
http://shooresh1917.blogspot.com/2009/06/minute-by-minute-with-revolution.html
 
 
 

hanifhidarnejad@yahoo.de | استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع است | Copyright©www.hanifhidarnejad.com 2005-2024