- يكشنبه 16 ارديبهشت 1403

 
 
 
 
 
حقوق بشر
پناهندگی / اقامت
مهاجرت/انتگراسیون
جامعه/روحی-اجتماعی
مصاحبه / گفتگو
دیدگاه ها
ترجمه
پایان نامه
در دیگر رسانه ها
فیلم و صدا
درباره من
درباره سایت
Asyl / Aufenthalt
Menschenrechte
Über
 
 
معرفی فیلم > «یک لحظه برای آزادی» یک اثر فوق العاده و یک سند تکان دهنده! چاپ ارسال به دوست
21 بهمن 1387

بصیرنصیبی

بصیرنصیبی
 با فیلم «یک لحظه برای آزادی» سینمای ایران در تبعید جانی تازه میگیرد
  بهترین فیلم سال 2007 سینمای اطریش در ویناله، هوگوی نقره‌ای از جشنواره جهانی فيلم شيکاگو، کبوتر طلايی و جايزه فيپرشی -انجمن جهانی منتقدين سينما-  برنده جوایز جشنواره های زوریخ ،برزیل و آرژانتین، جایزه طلایی جشنواره جهانی مونترال و در آغاز سال  2009 دو جایزه در جشنواره ماکس افولس. زاربروکن. آلمان و...
  شناسنامه فیلم یک لحظه برای آزادی: نویسنده و کارگردان: آرش ریاحی مدیر فیلمبرداری: MICHI RIEBEL 
مونتاژ: کارینا.
صدا: محسن ناصری.
موزیک: کارونا.
ترانه پایان با صدای فرهاد و شعر احمد شاملو.
مدت 110 دقیقه. 35 میلیمتری. سال 2008/ اطریش. فرانسه.
زبان: فارسی. ترکی انگلیسی با زیر نویس.
بازیگران: سعید اویسی ،پیام مجلسی، بهی جنتی عطایی، نوید اخوان، پوریا مهیاری، کامران راد، الییا بزرگی، سینا صبا، FARES  fares  ،یاسمین ازگی و...

 •
سینما هنری است که باید آموختش، دوره آموزش لزوم او فقط در مدرسه سینمایی طی نمی شود. بسیار بودند سینماگرانی که پای در مدارس سینمایی نگذاشتند اما فیلمسازانی بزرگ شدند. دستیاری فیلمسازان دیگر و یا حضور در«ورک شاپ» ها و انجمن های سینمایی خود میتواند امکانی باشند برای ورود به دنیای جادویی سینما، حتا فیلم دیدن خود به مانند مدرسه ای است که کمک می کند به یادگیری سینما.
اما در هر کاری که هنر محسوب می شود آموزش فنی و تکنیکی به تنهایی کفایت نمی کند. اگر جوینده خلاق نباشد تاثیر کارش محدود و بسته خواهد بود، خلاقیت را می شود پرورش داد اما نمی توان آموخت، باید در ذات هنرمند باشد. وقتی استعداد با مسئولیت اجتماعی/سیاسی آمیخته می شود، اثر ی خلق می شود که هم ارزش انسانی دارد و هم هنری.

جنبش سینمای آزاد در ایران ( 1347 تا 57 ) که توانست تاثیر بسیار بر سرنوشت سینما در ایران بگذارد هم یک مدرسه سینمایی نبود و جوانان مشتاق سینما در کارگاه های فیلمسازی و به تدریج شیوه و راه کار را می آموختند ون خست سینما را با فیلمهای کوتاه و تجربی آغاز می کردند و بعد با مستند سازی کار را ادامه می دادند. اگر فیلمسازی نمی خواست مستند ساز بماند، معمولا بعد از چند تجربه در زمینه سینمای مستند به فیلم سینمایی و قصه ای روی می آورد. اما ارزش کار های هنرجویان کارگاه های ما برابر نبود. آنها که استعداد بیشتری داشتند کارهای درخشان تری ساختند.

آرش آن دوران، یک کودک 5 یا 6 ساله بود. او در خانواده ای رشد میکرد که سیاسی بودند و با استبداد و با ارتجاع مبارزه میکردند. این محیط رشد در شکل گیری شخصیت آرش تاثیر می گذارد. او از 9 سالگی همراه با خانواده، ایران را ترک می کند اما خانواده آرش اینجا هم ساکت و خاموش نمی مانند. تصور عموم این چنین است که نسل دوم که اینجا رشد کرده اگر هم به سیاست گرایش پیدا کند بیشتر مسایل سیاسی کشور میزبان معیار های سیاسی او را می سازد، اما با دیدن فیلم آرش کسانی که چنان نظری را کلیت داده اند باید به پیش داوری خود خط بطلان بکشند. آنچه در ذهن کودکان همراه خانواده تاثیر بسیار دارد شکل و بافت خانواده نسل دوم است.
چند سال پیش به هنگام نزول خاتمی چند فیلمساز که در زمینه مسایل سیاسی فیلم می ساختند، ماندگاری رژیم خسته شان کرد. این اتفاق را می شد پیش بینی کرد، اما انگار انتظار داشتند دیگران هم به تبعیت آنان با سینمای در تبعید وداع گویند، همراه با تصمیم اینان تبدیل شوند به فیلمسازان خارج از کشور.
ما جمع معدودی بودیم که در همان زمان، گفتیم و نوشتیم که نسل دیگر می آید و جای خالی خسته شدگان را می گیرد تا رژیم سرکوبگر هست، تبعید هم هست و تا تبعید هست، هنر در تبعید هم وجود دارد. فیلم آرش ریاحی به درستی نظر ما گواهی می دهد.

 
* آرش تا ساختن فیلم سینمایی چه مسیری را طی می کند؟
آرش 9 ساله در وین در خانواده ای که بدون لحظه ای تردید با رژیم ج. اسلامی مبارزه شان را ادامه می دهند رشد می کند. در سنین خیلی جوانی عشق به سینما در او به وجود می آید. اما او میداند که عشق به هنر لازمه موفقیت است اما کافی نیست، او سالها کار و تجربه را طی می کند. مدتها برای کانال تلویزیونی ORF  کارهای کوتاه گزارشی می سازد. این کارهای او هم زمینه ای اجتماعی دارد، زندگی بی خانمانهای وین را تصویر می کند.
 نخستین فیلم کوتاه آرش
DerjungeDIseltsame wirklichtkeit 1992 ساخته و نمایش داده می شود- من این فیلم را در جشنواره  سینمای تبعید گوتنبرگ دیدم /در همین فیلم کوتاه می شد حدس زد یک استعداد در سینما متولد شده است او با پشتکار کارش را ادامه میدهد. چند  فیلم کوتاه و قصه ا ی و چند کار آوانگارد و تجربی هم در کارنامه او ثبت شده است و بعد از این تجربه ها 2 فیلم مستند طولانی می سازد-آقایx - نخستین مستند طولانی آرش است.  در دومین مستند طولانی اش خانواده خودش را در تبعید به تصویر می کشد وکاری متفاوت خلق میکند (کارهای آرش در جشنواره سینمای در تبعید گوتنبرگ و جشنواره سینمای ایران در تبعید پاریس هم نمایش داده شده است). حالا او دیگر آماده است که تجربه دیگری را به واقعیت تبدیل کند -یک فیلم داستانی - نحوه کار در سینمای مستند ،با سینمای داستانی متفاوت است. مستند سازانی هستند که کارهای مستندشان خوب بوده اما در سینمای داستانی نا موفق شده اند. اما می شود با قاطعیت گفت آرش ریاحی قادر است در این دو زمینه سینما با موفقیت راهش را ادامه دهد.

 
*
سینمای در تبعید، حرف های ما و فیلم های آرش ریاحی
 من در پژوهشی که دوسال قبل پیرامون سینمای ایران تبعید آماده و در چند شهر آلمان و در گرد هم آیی زندانیان سیاسی در کلن ارائه دادم شرایط سینمای در تبعید را تشریح کردم ود لایل کم کاری سینمای ایران در تبعید را در زمینه مسایل سیاسی برشمردم و اشاره کردم که هر چند زد و بند جشنواره ها با جمهوری اسلامی و رابطه اقتصادی غرب با رژیم ولایت فقیه مانعی است که نمایش وسیع فیلمهای در تبعید را دچار اشکال کرده است، اما این را هم اضافه کردم که اگر کار قوی باشد و تاثیر گذار، می تواند سد ها را بشکند و به پیش برود. موفقیت های پی در پی فیلم «یک لحظه برای آزادی» شاهدیست بر ادعای من. این فیلم یک کار سیاسی است که با رژیم های سرکوبگر و در راس همه آنها ج. اسلامی مستقیم برخورد می کند. در یک سکانس فیلم لاله و حسن (مبارز فراری) به صراحت سقوط رژیم را آرزو می کنند.

 
«اینجا صدای ایران است.
رژیم جمهوری اسلامی ساقط شده و مردم ایران از دست رژیم ولایت فقیه خلاص شدند»* این چنین فیلمی با این محتوای موثر و تکان دهنده سیاسی در هر رویداد سینمایی موفقیت کسب می کند. در مونترال جایزه بزرگ را تصاحب می کند، در ویناله بهترین فیلم سال 2007 سینمای اطریش می شود، جایزه مهم جشنواره زوریخ به این فیلم تعلق میگیرد و بهترین فیلم جشنواره های برزیل و آرژانتین فیلم « یک لحظه برای آزادی است» ....و جدید ترین موفقیت فیلم آرش در جشنواره ماکس اوفولس زاربروکن -ژانویه 2009 -است. این جشنواره از اعتبار هنری بالایی برخوردار است. بسیار ی از فیلمسازان امروز کشورهای آلمانی زبان در این جشنواره پایه های موفقیت های بعدیشان پی ریزی شد. فیلم آرش 4 نمایش متوالی داشت و همه سانس ها مملو از جمعیت بود، چندین مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی با آرش ترتیب داده شد. شب تقسیم جوایز که خود شاهد بودم. در سالن بزرگ ولوکس Congreshalle با حضور نزدیک به هزار میهمان برگذار شد. وقتی نام آرش را برای دریافت نخستین جایزه -دیپلم ویژه داوران- اعلام کردند جمعیت با تائید و تشویق همراهی خودش را با انتحاب داوران نشان داد *و تقسیم جوایز ادامه یافت و بار دوم آرش به صحنه دعوت شد این بار یکی ازدو جایزه اصلی جشنواره به آرش ریاحی تعلق گرفت. این جایزه به نام رئیس دولت زارلند به بوسیله پرزیدنت اهدا شد و آنگاه جمعیت برای شرکت در -فیلم پارتی- سی یومین سال جشنواره ماکس اوفولس به سوی سالن دیگر هدایت شدند.

 
*
بازیگران فیلم آرش
به گمان من در این فیلم نمی شود به شیوه کلاسیک کار بازیگران را ارزیابی کرد، که در چه سکانسی کدام بازیگر بهتر بازی می کند و یا کدام بازیگر کارش بهتر است؟ آنچه در این فیلم مهم است تیمی فراهم شوند که محتوای فیلم را خوب درک کنند وبتوانند اندیشه های سازنده را به تماشاگر منتقل کنند . با این نگاه همه بازیگران در القاء حس و خواست آرش سهیم هستند.
ایرانیانی که نقش های این فیلم را بعهده دارند خود از درد و مصیبتی که استبداد آخوند ها برسر زمین ایران فرود آورده اند سهم برده اند. انگار گوشه ای از زندگی خودشان را باز سازی می کنند. سعید اویسی بازیگر سرشناس تئاتر و سینما، یک بازیگر حرفه ای کار کشته است که نقشش را در این فیلم با مهارت بازی می کند. اما بازیگران دیگر و آنها که در پیشینه کار هنریشان بازی در فیلم ثبت نشده هم با قدرت نقش هایشان را ایفا می کنند .

پیام مجلسی –حسن- که مقیم پاریس است در روزهای نمایش این فیلم میهمان شهر ما بود. در فرصت های کوتاهی که بود با هم صحبت می کردیم.
 از او پرسیدم: چطور آرش را پیدا کردی ؟
ج .بهتر است به پرسی من و آرش چطور همدیگر را پیدا کردیم.
پیام در گروهای تئاتر فرانسوی کار می کند یکی از کارهایش به زبان فرانسه در «جشنواره تئاتر ایران در تبعید پاریس» نمایش داده می شود و در آنجا تهیه کننده فیلم آرش که در جستجوی یافتن بازیگرانی مناسب فیلم بوده با او آشنا می شود وب عد امکان ملاقات پیام و آرش فراهم می آید و این آشنایی منجر به بازی در این فیلم می شود، بازی پیام یک دست و تاثیر گذار است. او نقشش را آنگونه با تسلط بازی می کند که انگار سال هاست در سینما فعالیت حرفه ای داشته است. بازی بهی جنتی عطایی به خصوص در سکانسی که خبر خود سوزی همسرش ( حسن) را می شنود تکان دهنده است. به همین گونه اند علی ( نوید اخوان) و مهرداد (پوریا ماهیاری) که  هردو جوان هستند. درنقششان در فیلم هم مسئولیتی مهمی بعهده دارند که باید دو کودک خرد سال را به پدرو مادرشان برسانند، هم به اقتضای سنشان به دیسکو بروند، عاشق بشوند حتا رقیب عشقی هم باشند. این رفتار ها هم جزئی از زندگی است. بازی ایندو و یاسمین دختر ترک چقدر راحت و صمیمی است.
همچنین باید بیاد داشت بازی بیاد ماندنی جوان کرد-مانو- و بچه ها که کار با آنها آسان نبوده است. چرا که این بچه ها باید از مسیر عادی زندگیشان جدا شوند و به ماجرایی مرتبط شوند که از خواست ها و درک کودکانه آنها فاصله دارد. نیاز نیست تکرار شود که کارگردان فیلم مسئول تمام فیلم است.
آرش چون بر لحظات و اجزاء فیلمش تسلط دارد. شرایطی فراهم میکند که بازیگران بتوانند تمام حس و عاطفه انسانی خود را برای تاثیر پذیری لحظات فیلم بروز دهند. باید دست تک، تک آنها را صمیمانه فشرد.

 
*
سبک وروش کار آرش
آرش برای کار خودش سبک و روشی را بکار میگیرد که کار او را از بسیاری از فیلمهای اجتماعی/ سیاسی متمایز می کند. فیلم مستند دو سال پیش آرش -خانواده در تبعید- به همین شیوه کار شده بود ( این فیلم هم برنده دوجایزه از فستیوال زاربروکن شد)  آرش نه میخواهد با ایجاد فضای غمگین بر احساسات تماشاگر تاثیر بگذارد و نه با خلق فضای شاد امکانی برای سرگرمی بیننده فراهم کند. زندگی حتا در سخت ترین شرایطش غم و شادی را با هم دارد.
هر سکانس فیلم آرش چون ضربه ایست که نه، میگذارد بیننده در غم فرو برود ونه شادی های زود گذر از عمق فاجعه جدایش کند. ریتم فیلم سریع است این چنین ریتمی هماهنک است با محتوای ماجرایی که تعریف می شود. فضای فیلم براساس واقعیت شکل گرفته، آرش قبل از آغار فیلمبردای چند سال روی طرح این فیلم کار کرده است به ترکیه و شهر وان سفر کرده با پناهجویان، حتا با قاچاقچیان هم گفتگو داشته به نحوه سیر پرونده های پناهندگی کاملا آشنا شده، حتا تجربه های زندگی شخصی و خانوادگی هم در این فیلم وارد شده است - دو کودکی که به اطریش به پدر ومادرشان می پیوندند. باز سازی حوادثی است  که خواهر و برادر آرش طی کرده اند- «برای یک لحظه آزادی» فقط یک فیلم سینمایی نیست، یک سند تکان دهنده و گویا است، که نقاب از چهره نا انساهایی که دم از انسانیت می زنند برمی دارد. چه مامورین سازمان ملل باشند، چه دولت ترکیه و یاگماشتگان رژیم ج. اسلامی.

وقتی ار آرش سئوال می شود چرا تاریخ حوادث فیلم مشخص نیست؟

می گوید:
 «بسیاری ازمردم غرب بر این تصورند که ج. اسلامی حالا خوب شده و این مسایل به گذشته های این رژیم مربوط است. من برای حوادث این فیلم تاریخ مشخص نکردم چون ج. اسلامی همین حالا هم همان است که درگذشته بوده ( نقل به معنا )» و من اضافه میکنم که رژیم های سرکوبگر نه اصلاح می شوند و نه عاقل.

خلاصه قصه فیلم
 
در نخستین سکانس فیلم و چند لحظه بعد از آغاز عنوان بندی صحنه تکان دهنده ای تصویر می شود، صحنه تیرباران 3 مبارز با فریاد- زنده با دآزادی- مبارزان در راه تحقق آرمانهای انسانیشان به استقبال مرگ میروند، با این ضربه نخستین شناسامه فیلم روی متن سیاه ادامه می یابد. تماشاگر در همین چند لحظه و طی سکانس آغاز فیلم در می یابد که بیننده فیلمی با محتوای سیاسی خوا هد بود . وقتی تیتراژ فیلم تمام می شود به صحنه هایی بر میگردیم که مادر و پدر بزرگ آزی و آرمان با آن دو وداع می کنند، تا این دو کودک همراه با یکی از بستگانشان و دوستش -علی و مهرداد- از مزر های تحت کنترل عبور داده شوند و به پدر مادرشان در اطریش بپیوندند، که مجبور بوده اند ایران را مدتی قبل ترک کنند و سرپرستی این دو را به مادر و پدر بزرگ بسپارند. وقتی دلال پول را  با ولع می شمارد میگوید:
 «ببخشید میشمرما، بابای خدا بیامرزم می گفت پولو اگه تو خیابون هم پیدا کردی بشمر کم و زیاد نباشه ...) این دو بچه و سرپرستان سفرشان (علی و مهرداد) بدین شکل وارد ماجرا می شوند. از طرف دیگر یک خانواده، ( زن و شوهر و بچه کوچکشان) هم با قاچاقچی های دیگری همین راه پر مخاطره را طی می کنند. فراریان باید با اسب راه های صعب العبور را طی کنند. گاه حتا استفاده از این وسیله هم نا ممکن است و باید پای پیاده کوه و دره ه ارا طی کرد تا به جای امن تری رسید. 
زن و شوهر فرزند کوچکشان، ازی و آرمان علی و مهرداد سرانحام به آنکارا میرسند. اینها در هتل هایی اقامت می کنند که مسافرانش متواریان از جور وستم ملایان هستند. اینگونه هتل ها بیشتر به قفس هایی میمانند که جز عذاب و اضطراب برای مسافران ارمغانی ندارند. صاحب هتلی که ماجرای فیلم آرش در آن اتفاق می افتد خود با رشوه موقعیت مسافران را لو می دهد. عباس معلم انگلیسی که در آرزوی سفر به آلمان است با دوست کرد دیگر خود-مانو -که تنها آگاهیش از ایران در این جمله خلاصه شده که دخترای خوشگل دارد، در همین هتل اقامت دارند که چون ظرفیتش تکمیل شده برای خانواده متوار ی جایی ندارد، اینها جایشان در هتل را به خانواده می دهند و خود در جای دیگری میمانند. همه اینها از جهنم جمهوری اسلامی گریخته اند اما به جهنم دیگری که دولت ترکیه برایشان تدارک دیده منتقل شده اند. اینجا هم خبر چینی، رفتار های فاشیستی، شکنجه و زندان و دلال بازی رایج است. پناهجویان باید روزها و حتا شب ها در صف های سازمان ملل بمانند تا شاید اجازه خروج بگیرند و کشوری دیگر آنها را بپذیرد. زندگی در جهنم دوم گاه سالها طول می کشد با فقرو تنگدستی بدون امید به آینده و در شرایطی که خطر دیپورت فراریان را تهدید میکند.

شرایط گاه چنان دردناک می شود که وسوسه برگشت به جهنم آخوند ها در دل برانگیخته می شود.
 
زن:
نمیدوم چرا ما مثل ملیون ها ایرونی دیگه اوجا نموندیم تاشرایطو عوض کنیم؟ 
مرد:
مگه اونا که اونجا موندن تونستن چیزی رو عوض کنن؟ این زن خود مشکل عمده ای نداشته اما شوهر به شدت فعال بوده وزن همراه همسرش به تبعید تن در می دهد. اما سرنوشت وحشتناکی در انتظار این خانواده است. تلاش شوهر (حسن) برای یافتن ورقه خروج سازمان ملل به ناکامی میرسد. برای شوهر همه راه ها به بن بست می کشد در شرایط بحرانی جلوی در نمایندگی سازمان ملل دست به خود سوزی میزند... نامه ای کوتاه از او برای همسر تنها خاطره ایست که از این سفر دردناک برای لاله می ماند.. « عزیزم لاله جونم، منو ببخش، فکر کردم اینجوری برای شماها بهتره...لاله جونم اگه منو دوست داری یک بار دیگه لبخند بزن... میدونی چقدر لبخداتو دوست دارم. تا ابد عاشقتونم، می بوسمتون .حسن شما»

بعد از مرگ حسن سازمان ملل به همسرش هم اجازه خروج می دهد. اما همسر مدارک را به دلال برمیگرداند، چادر سیاه برسر می کند و برای برگشت راه پر مخاطره را باید دوباره طی کند اما نه برای زندگی عادی در ج. اسلامی بلکه برای ادامه راه همسرش.
سرانجام بچه ها به اطریش می رسند، دوست کرد- مانو- به برلین، اما عباس که اجازه خروجش ،از دلال ها خریده شده. به ج. اسلامی دیپورت می شود.

آرش در سکانس پایان  برمیگردد به سکانس اعدام آغاز فیلم. اعدام یک زن و عباس و... 
خبردار، جوخه حاضر. آتش ...
.
و آخرین صحنه فیلم روی چهره عباس بسته می شود.
 و تیتراژ پایان فیلم با صدای فرهاد و شعر احمد شاملو یه شب مهتاب ماه میاد بخواب منو میبره، کوچه به کوچه باغ انگوری، باغ آلوچه دره به دره، صحرا به صحرا ... 


بصیر نصیبی 9 فوریه 2009 زاربروکن
 
http://www.cinemaye-azad.com 

* در تمام قسمتهایی که دیالوگ های فیلم را نقل کرده ام  نقل به معناست. 
* در جشنواره ماکس افولس یک جایزه را هم ژوری بچه های دبیر ستانی انتخاب می کنند. این بچه ها میخواسته اند جایزه شان به فیلم آرش بدهند اما گفتند چون حتم داشته اند این فیلم جایزه های دیگر هم میگیرد فیلمی دیگر انتخاب کرده اند. اهمیت این توجه بیشتر از آن جهت است که فیلم در نسل جوان غیر ایرانی  هم  تاثیر میگذارد.   

بخش هایی از فیلم را در یوتوپ ببینید

http://www.youtube.com/watch?v=jlFfNw6ogSY&hl=de

 
 
 

hanifhidarnejad@yahoo.de | استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع است | Copyright©www.hanifhidarnejad.com 2005-2024