- پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403

 
 
 
 
 
حقوق بشر
پناهندگی / اقامت
مهاجرت/انتگراسیون
جامعه/روحی-اجتماعی
مصاحبه / گفتگو
دیدگاه ها
ترجمه
پایان نامه
در دیگر رسانه ها
فیلم و صدا
درباره من
درباره سایت
Asyl / Aufenthalt
Menschenrechte
Über
 
 
چاپ ارسال به دوست
09 آذر 1387
آشنائی با داوود سرفراز هنرمند ایرانی ساکن آلمان

29.11.2008- سایت انتگراسیون

مصاحبه گر: آفرین غفاری
تایپ: لیلا

 
داوود سرفراز که از سال 1986 در آلمان به سر میبرد هنرمندی است که آزادی را فریاد زده و بر آن است که هنر، مسئولیتی انسانی- اجتماعی را بر روی دوش هنرمند میگذارد. او در درک همین مسئولیت است که با فلسفه ای که عمیقا با آن زندگی میکند، در تلاش برای پیوند زدن هنر با دنیای رئالیستیِ انسانها و زندگی روزمره آنها میباشد. دنیای رئالیستی ای که  او را برای گذارنِ زندگی، به مدیریت و گردندان یک رستوران در شهر دورتموند کشانده است. او همین موقعیت کاری را برای شناخت و ارتباط با مردم و جامعه آلمان استفاده میکند، تا هم گوشه ای از فرهنگ و هنر ایران را به مراجعین خود بشناساند و هم با آنها در گپ های دوستانه به کشف و شناخت فلسفه و یا تحلیل زمینه های سیاسی شرایط روز بنشیند.


او در چند صد متری گالری کوچکش، رستوران خود را با فضائی هنرمندانه به محلی برای دوستداران و علاقمندان هنر و فرهنگ ایران تبدیل کرده و همین به او امکانی میدهد تا در کنار سختی های "واقعیت زندگی روزانه"، در پی  کشف و شناسندن "انسان امروز" باشد.  

 
mdo-atelier-davoud-sarfaraz-1.jpg

مصاحبه سایت انتگراسیون با آقای داوود سرفراز



  




***

آزادی

آزادی،
نقاش رنگ پنهان،
قلم رونده شاعر،
پرنده قديس در رگ خط است.

آزادی،
تجربه رفتن،
پس انداز بی امان نام ها و نشانه ها،
کشف گنج خرد از ويرانه های فکر است.
نوشيدن مستی اتفاق است.
گره باز و درک آغاز است آزادی.

آزادی،
فهم ازل ـ
بال بلند معنا ـ
نور است.
جاری شدن تا مرزهای بی مرزی و حضور،
در تار و پود و هم و ايمنی ست.

آزادی،
دربرگيرنده ی جادو و غريبه گی ـتازگی فهم است.
سفری شدن انسان و ـبشارت عدل است آزادی.

آزادی،
فهم رنگ ـ
خودی کردن ابزار ـ
مرگ عادت است.

آزادی،
عرفان است،
در زندان مکتب و مرام محصور نمی ماند.

آزادی،
هرگز پشت مرزهای آگاهی نمی پوسد.

آزادی،
نفوذ به دايره ی هستي ـ
هماهنگی ورزيدن است.
دست يابی به عمق لذت و ـ
حذف مرگ است.

آزادی همواره،
فهم ديگری از ذلال اصل کردن ـ
در نور عشق روشن شدن ـ
و با طبيعتی يگانه به خود بازگشتن است.

آزادی،
تسليم به اتفاق خلق است،
رخ دادن معناست،
آغاز مجدد است.

آزادی هنر است.
 

اکتبر 2006 ـ داوود سرفراز


***

 

انسان امروزم   

انسان امروزم،
در چنگ «واقعیت روزانه» گرفتارم. سهم مُهم زندگی ام را قرص های آرام بخش و رویای دور از دست آزادی پر کرده اند. من در وحشت سرعت ازخود بریده ام. مثل خبری کوچک زیر کوههای اطلاعات وارفته ام. 
حیران در جهان گرسنگی و مرعوب در جهان مصرف کز کرده ام.من به راستی انسانم.
حقیقت در بطن تردیدهای انبوه من پنهان است.
  

من از آزادی میگویم ـ از امنیت حرف میزنم. با این حال در معرض حملات عصبی ام. زندگی روزانه ام پیچیده و مشکل است ـ در زخمهای تلنبار شده وامانده ام. آزادی من در مرزهای تنگِ وظیفه معنی شده ـ امنیت ام سخت بی اعتبار و زودگذر است.   

انسان امروزم،
  
انسان عادتِ گرسنگی ـ انسان عادتِ مصرف ـ انسانِ عادت به تماشای صحنه ی اعدامم.    
انسانی « آزادم». من در «جهان آزاد» از صندوق پُستی خود میترسم!  چرخم را سیستم های غیر انسانی میچرخانند، روح زنده ام را قوانین نامانوس به نابودی میکشند.   
من از کار کردن لذت عمیق نمی برم. غریب و تنها در شهرهای بزرگ، جدایی از خود را می آموزم و در حواشی روزمرگی، بردگی مدرن را تجربه میکنم. تنهایی من یک خواب واقعی ست، که برایم دیده شده،  
تنها جواز ورود من به دنیای امروز همین تنهایی ست. آزادی ام بیشتر تقلای حفظ جان است. 
   
انسان امروزم،  
انسان مرگِ وقت ـ  انسان مرگ عواطف ـ  انسان مرگ انتخاب طبیعی ـ  انسان مرگ درون و ترفند بیرونم.    

انسان امروزم،
 
 ترجیح میدهم هنگام غذا خوردن، کودک گرسنه ی آفریقایی را نبینم.  
احساس طبیعی زندگی کم کم از وجودم حذف میشود. من به اذان مسجد و  ناقوس کلیسا عادت کرده ام.  انگیزه ی نانم هنوز مبارزه است!  
سلیقه هایم را از سر ناچاری به فضای پیرامون منطبق میکنم. من خود را میفروشم.  
مرگ همسایه را دیگر حس نمی کنم.  در مرزهای قانون زندگی میکنم، اما به شدت از آن متنفرم.  
با این حال تصور کم رنگ شدن قوانین در زندگی اجتماعی ام، حتا برای مدتی کوتاه، تداعی قتل ها وغارت های بیشمار میکند.   

انسان امروزم،  خشونت را به سرعت، درونی میکنم، زیرا در جنگ روانی روزانه، یاری ام میدهد.  ـ با این همه، وجود انسانی ام را قربانی فشارهای مرئی و نامرئی میکند ـ تاب و توانم را میگیرد ـ بندی و بنده ام میکند ـ احساس آزادی ام را در کلاف سردر گم درونی به مسلخ میبرد.    

انسان امروزم ـ فهم نظم در وجودم مختل شده ـ خلوت روشن ام از دست رفته ـ توان تغییر از حافظه ی تاریخی ام رخت بربسته ـ تردید تیشه به ریشه ام زده ـ غول عقب ماندگی در سیطره ام گرفته ـ  انسان امروزم ...
  

اکتبر 2006 داوود سرفراز


 

   ***

در مورد نقاشی مدرن

نقاشی مدرن مبتنی بر تجربه ی مدام «آزادی درهنر» و مرتبط با واقعیات دوران نوین است.
از این رو میتوان آنرا « زبان تصویری» جهان معاصر نیز نامید.  این «نقاشی» به ضرورتهای ذهنی و بیانی هنرمند در جهت کشف ویژگی های فردی تاکید میکند و همزمان، هرگونه وابستگی در عرصه خلاقیت هنری را مرود تردید جدی قرار میدهد. جنبشهای فکری، سبکها و آثار گوناگون نقاشی در قرن گذشته، حاصل ضرورت های فوق و نشانگر دگردیسی این «زبان تصویری» اند.

وقتی نقاشان «سبک آبستره» شئی قابل شناسایی را از تصویر حذف کردند، ذهنیتی انتزاعی پا به عرصه ی وجود گذاشت که از یک سو امکانات بیانی بیشماری به عالم هنر نقاشی عرضه کرد و از سوی دیگر نقاشی را از وابستگی به اطلاعات تصویری موجود در طبیعت رهاند. این «ذهنیت» با ژرفا و گستره ای همطراز عالم درونی، منشاء تحولات مهمی در تاریخ هنر نقاشی شد. به این جهت در قالب فکری «سبک» فوق محدود نماند و نقشی مهم در شکل گیری «زبان تصویری» مدرن ایفا کرد.
اینکه «سبک آبستره» در محدوده زمانی خود ماند و امروزه آنرا سبکی «سنتی مدرن» مینامند، از این نکته مهم ریشه میگیرد.
«زبان تصویری» مدرن در انطباق با «مفهوم آزادی» بعنوان زیربنای فکری و فلسفی هنر معاصر، نه تنها مرزهای تئوریک در سبک های گوناگون، که مرز «انتزاع» و «واقعیت عینی» را نیز برنمی تافت. این «زبان» نیازمند ذهنیتی بی مرز و بر آمده از «واقعیت کلی» بود، ذهنیتی که قادر باشد نیروهای درونی نقاشی را در جهت خلق آثاری امروزی منسجم کند.


نگاهی کلی به سرعتِ دگرگونی ها، رویدادهای بیشمار و اشکال گسترده ارتباط جمعی، موقعیت هنرمند را در محاصره کوههای اطلاعات نشان میدهد، او دیگر قادر نیست بی نظمی انبوه در جهان معاصر را از طریق بایگانی سنتی اطلاعات به نظمی ذهنی تبدیل کند.
  حضور ناگزیرش در بافت پیچیده جهان امروز، نیازمند درک ماهُوی عناصر و پدیده های نوین از یک سمت-  و از سمت دیگر برخورد با شرایطی است که ابزار ژرفش ذهنی را در بردارد و از این رو رکود ذهنی و روانی هنرمند را به چالش میگیرد.
آنچه مهم است، افق دید وی در متن چنین برخوردی است که خود، معیاری واقعی در سنجش ارزشهای ذهنی و تصویری او بشمار خواهد رفت. هنرمند درگیر و داری چنین و در تلاش رسیدن به واکنش روانی منطبق باشرایط زندگی امروز است که «ساختار سنتی ذهن» را آگاهانه بهم میریزد تا سرانجام در متن « نقاشی مدرن» به ذهنیتی سیال و مدرن دست یابد.

نقاشی مدرن مبتنی بر دانش «عبور ذهنی» هنرمند از مرزهای اطلاعات انبوهی است که وی را از درون و بیرون در بر گرفته اند. چنین دانشی الزاما دست نقاش را در حذف، انتخاب و جابجائی اطلاعات تصویری باز میگذارد تا وی با احساس کامل آزادی و از طریق بکارگیری ارزشهای تجسمی منطبق با شرایط حسی و روحی خود ـ به نفوذ در ایستگاههای ذهنی خویش نائل آید.

این روند از آن جهت ضروری مینماید که دست خط شخصیِ هنرمند در مقابل «تجربه آزادی در هنر» امروزی بخش مهمی از تعهد هارمونیک نسبت به هنر مدرن محسوب میشود.  دانش «عبور ذهنی» که ارتباطی ارگانیک با واقعیتهای کلیدی عصر حاضر دارد، منشاء ذهنیت مدرنی است که توانسته و میتواند هنرمند را به فردیتی غنی رهنمون شود. همین دانش است که شئی قابل شناسایی را با «ذهنیت انتزاعی» آشتی پذیر میکند و از طبیعت عینی، راهی به سمت طبیعت ذهنی میگشاید.

هنر مدرن در این معنی آفریننده نوعی یقین است که در شرایط خاص زمانی و مکانی امروز، عملکردی واقعی می یابد، زیرا میتواند ژرف ترین داوریها و موضع گیری های هنرمندان را در تصاویر بکر و تماشامند به نمایش بگذارد.    باری، گشایش مرزها، مبانی ذهنیت نوینی بود که در آمیزش با امکانات گسترده بیانی «زبان تصویری» مدرن را آفرید. این «زبان» امروزه مهمترین پایه ی هنر معاصر است.
«زبان تصویری» مدرن، فردیت هنر مند را مبانی خلاقیت هنری میشناسد و صرفا به عناصر درونی شده او اعتبار هنری میبخشد. عناصری که با گذر از موقعیت های فردی- اجتماعی و به ویژه فلسفی هنر مند در تار و پود  ذهن او حک میشوند و بازتاب هنری آنها جز از طریق « دفرماسیون» که جنبه جدایی ناپذیر و جوهری در ذهنیت هنری معاصر یافته، امکان پذیر نیست.

به بیان دیگر، بخشی از اطلاعات تصویری مربوط به طبیعت عینی، طی روند درونی شدن به  فراموشی سپرده میشوند و بخش دیگر آن  با نفوذ در طبیعت ذهنی هنرمند، شکل و معنای جدیدی به خود میگیرند. این سیر نسبتا پیچیده  خلاقیت هنری در دنیای امروز، شناخت و تجربه های تصویری را از عرصه شکل طبیعی به عرصه تداعی اشکال طبیعی کشانده  و این به معنی آن است که دوران دست و شناخت فنی به معنای سنتی آن سپری شده و این هر دو سخت تحت الشعاع چشم و ذهنیت هنرمند معاصر قرار گرفته اند.

یکی از مهمترین خواص نقاشی مدرن، ظرفیت ارتباطی آن با فرهنگ های بیگانه و عناصر بومی است. و این همان دریچه ایست که به روی هنرمند ایرانی نیز گشوده شده است.
امروزه دیگر نمیتوان گرایش هنرمند ایرانی به مدرنیسم را گرایشی بی ریشه تلقی کرد.  زیرا کشور او خود در معرض تاثیر پذیری مدام و ناگزیر از دنیای امروز قرار دارد.  با این وجود، هنرمند مدرن گرای ایرانی بامسائلی رو در روست که به اعتقاد من وظایف او را سنگین تر میکند؛اول آن که تحول ذهنی وی اگر چه با داوری در امر «سّنت» مرتبط است، نیازمند تلاش در رفع  یک سؤ تفاهم تاریخی نیز هست و آن این است که برخورد با «سّنت» هرگز به معنی مرعوب شدن در مقابل دنیای غرب و انکار ویژگیهای فرهنگ بومی نیست. زیرا عناصر درونی شده او قبل از هر چیز از این ویژگیها ریشه میگیرند.   در حقیقت نگاهی چنین، راه  را بر یکی از منفذهای تتفسی این زبان جهانی خواهد بست و فراتر از آن، هنرمند ایرانی را از دایره ی نقد هنری جهان معاصر دور خواهد کرد.

نکته دیگری که قادر است هنر مند ایرانی را آسیب پذیر کند، وابستگی مدام نسبت به شناخت تاریخ هنر غرب است. حال آنکه ضرورت مهم او درک بی واسطه پدیده ها و عناصر زندگی امروز است. عناصری که در دوران های دیگر تاریخی هرگز حضور ملموسی نداشته اند.
  ما اگر به یک هواپیما که فاصله ی جغرافیایی را در ذهن به حداقل ممکن میرساند « نگاه » کنیم ، ضرورت تغییر در واکنش روانی نسبت به مسئله « زمان » را دریافت خواهیم کرد.
هنگامیکه اینترنت « فاصله ذهنی » ما را نسبت به دنیای امروز حذف و از جهان «دهکده کوچکی» میسازد، طبیعی است که اتفاقی بزرگ ابعاد گوناگون زندگی ما را در برمیگیرد. این ها و بی نهایت مثالهای دیگر، جنبه های همگانی  دنیای معاصرند و اگر نقاشان ما با « احساس فشردگی زمانی » عنصر درونی شده را به جوهره تصویری آن نزدیک میکنند. 

نه بدلیل وابستگی نسبت به هنر غرب، که میتواند بر اساس ضرورتهای ذهنی و در ارتباط بی واسطه با پدیده های نوین زندگی امروز باشد، هنرمند ایرانی میتواند و باید به جایگاه وحدت و هماهنگی با عناصرپیرامونش باز گردد، تا شایسته ترین داوریها نسبت به جدیدترین دریافت های طبیعی و اجتماعی اش، همراه با ریتم طبیعی زندگی انجام پذیرد. رنج تغییر در آرامش درونی او معنا یابد. تا زیبایی جلوه ای از حقیقت انسانی اش گردد. وی تنها بر اساس ژرف نگری حسی و در ارتباط ممتد باهدفمندی انسانی هنر است که میتواند نگرش های نوین خود رانسبت به فرم و ساخت ظاهری اثر کشف کند.


داوود سرفراز

بر گرفته از نشریه کاوه شماره 122

  

***


"مرزهای بی مرزی"، سومین نمایشگاه نقاشی داوود سرفراز در سال 2006 در شهر دورتموند آلمان
قسمت 1





قسمت 2





قسمت 3




قسمت 4





قسمت 5
 







 
 
 
 

hanifhidarnejad@yahoo.de | استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع است | Copyright©www.hanifhidarnejad.com 2005-2024