- سه شنبه 4 ارديبهشت 1403

 
 
 
 
 
حقوق بشر
پناهندگی / اقامت
مهاجرت/انتگراسیون
جامعه/روحی-اجتماعی
مصاحبه / گفتگو
دیدگاه ها
ترجمه
پایان نامه
در دیگر رسانه ها
فیلم و صدا
درباره من
درباره سایت
Asyl / Aufenthalt
Menschenrechte
Über
 
 
قرآن، کتابی ناقضِ ارزش های انسانی - عبور از قرآن و اسلام، ضرورتِ رهائی ایران چاپ ارسال به دوست
25 دي 1398

قرآن، کتابی ناقضِ ارزش های انسانی
عبور از قرآن و اسلام، ضرورتِ رهائی ایران
نگاهی مختصر و تطبیقی بین ارزش های دنیای مُدرن و قرآن


لازمۀ عبور از جمهوری اسلامی و حرکت به سوی ایرانی آزاد و دمکراتیک، مبتنی بر ارزش های حقوق بشری، آن است که همزمان با نفی سیستم سیاسی حاکم (جمهوری اسلامی) و مبارزه برعلیه آن، ریشه های ایدئولوژیک آن را نیز بهتر شناخته و آنرا نیز از عرصه اجتماعی و تربیتی ِزندگی خود پس زده و حضور و تاثیر آن در فرهنگ و آموزش و تفکر و رفتار فردی و اجتماعی را بهتر شناخته و ارزش های مدرن و انسانی را جایگزین آن کنیم. مقاله حاضر با نقد قرآن، به عنوان یکی از ریشه های فرهنگی-ایدئولوژیک عقب ماندگی ما ایرانیان، نگاه تطبیقی محدود و مختصری دارد بین قرآن و اصول و ارزش های انسانی دنیای مدرن.
***
1. قانون اساسی در جامعه مدرن
هر نظام حکومتی برای تنظیم روابط بین انسان ها با هم، برای تنظیم رابطه بین مردم (شهروندان) با حاکمیت و نهادهای برآمده از آن و برای تنظیم رابطۀ حاکمیت و نهادهای آن با مردم (شهروندان)، برای تنظیمِ روابط انسان ها با طبیعت و جامعه، با جهان و دیگر کشورها و ... نیاز به تعیین و تعریف اصول، ارزش ها و مفاهیمی دارد که بتواند به کمک آنها به نیازهای بنیادین حال و آیندۀ آن کشور و جامعه پاسخ داده و با دورنگری، چهارچوب هایِ اصولیِ مناسب برای برخورد با چالش های پیش رو را حتی الامکان پیش بینی  و در نظر بگیرد. همه این ملاحظات در یک نظام ارزشی تعریف و تدوین می شود که به آن قانون اساسی می گویند. قوانین بعدی که در کشور توسط قانونگذاران آن تصویب شوند نباید نافی یا ناقضِ قانون اساسی باشند.
قانون اساسی هر کشور در اساس حاصل بحث و گفتگو و حتی بحث و جدال نمایندگان منتخب مردم(مجلس موسسان)، نمایندگان برآمده از یک انتخاب آزاد می باشد. از آنجا که نیازهای مردم و هر جامعه ای در هر زمان تغییر کرده و چالش های جدیدی در زندگی اجتماعی پدیدار می شوند، قانون اساسیِ هر نظامی در دلِ خود مکانیزم های تغییر و اصلاح را نیز پیش بینی و مشخص می کند. بدین ترتیب، قانون اساسیِ جامعۀ مدرن از خصیصه ای پویا و دینامیک برخوردار بوده و به دور از اِنجماد و تقدس است. علاوه بر آن، شهروندان در جامعۀ مدرن این حق را دارند تا هر زمان در قوانین موجود تضاد یا تناقضی با آن قانون اساسی اولیه ببینند، به نهاد ذی صلاحی، که آن نیز در قانون اساسی پیش بینی شده است، شکایت برده تا با تغییرات جزئی یا کلی، قوانینِ موجود، به روز و کارآمد شوند. در کنار اینها، جمعی از برجسته ترین حقوقدانان در کشورهای دمکراتیک بر حُسنِ اجرای قانون اساسی نظارت داشته و به شکایت های رسیده، رسیدگی می کنند. بطور معمول در نظام های دمکراتیک می توان قانون اساسی را توسط نمایندگان مردم و طبق آنچه در همان قانون مشخص شده (معمولا با کسب دو سوم آراء)، تغییر داد تا این "مادرِ قوانین"، خود دستخوش رکود وعقب افتادگی نگردد.
اصول و ارزش های آمده در قانون اساسی هر کشور منشاء سیاست گذاری های کلان، از جمله در زمینه تربیت و آموزش و پرورش است. قانون اساسی، جهانبینیِ انسانهایِ یک جامعه نسبت به خود و دیگران، از جمله نگاه و رفتار آنها در مورد انسان، زن، مرد، کودک، خانواده، دگراندیشان عقیدتی یا جنسیتی، معلولین، خارجیان، زندانیان و... را پایه ریزی و سمت و سو داده و در شکل دادن ارزش هائی همچون بُردباری، تساهل، مسئولیت پذیری، همبستگی، تفکر و رفتار خردگرایانه و دمکراتیک، پرورش اندیشه پُرسشگر، احترام به پورولاریسم سیاسی- اجتماعی و احترام به تنوع افکار و سبک های مختلف زندگی، احترام به قانون، راستگوئی و ...، و در نهادینه کردن این اصول و ارزش ها در زندگی روزمره نقش تعیین کننده دارد. به همین خاطر است که دیده می شود مردمان کشورهای "آزاد و دمکراتیک" با وجود تفاوت های فرهنگی، تاریخی، زبانی، مذهبی و دوری جغرافیائی از هم، به دلیل مشترک بودن ارزش های دمکراتیک و انسانی که در قانون اساسی آنها آمده و بر اساس نظام تربیتی برآمده از آن و به دلیل پایبندی به این ارزش ها و رعایت آن ها در زندگی سیاسی – اجتماعی و نیز رعایت آن در زندگی شخصیشان، فارغ از دوری جغرافیائی و تفاوت های زبانی و فرهنگی، به میزان زیادی رفتار و دیدگاه های مشابه دارند.
برخی از اصول و ارزش های دمکراتیکِ جامعۀ مدرن که کشورهای آزاد(برای مثال جمهوری فدرال آلمان)، جهت گیری خود را بر پایه آنها تنظیم می کنند، عبارتند از:
- تاکید بر کرامت و ارزش انسانی و حقوق بنیادین بشر [قانون اساسی آلمان اصل 1، بند1: کرامت انسان مصون از تعرض است. رعایت و حفاظت از آن تکلیف تمام قوای دولتی است.  بند2: بر این اساس ملت آلمان خود را پایبند به حقوق بشرِ خدشه ناپذیر و غیرقابلِ واگذاری میداند، و آن را بنیاد هر جامعهٔ انسانی، صلح و عدالت در جهان می شناسد.]
- اصلِ حاکمیت قانون و برابری همه انسان ها در برابر قانون فارغ از جنسیت، نسَب، نژاد، زبان، تبار و زادگاه، عقیده، دیدگاه مذهبی و یا سیاسی، یا دار بودن معلولیت
-  اصلِ پذیرش حقوق و آزادی های بنیادین (آزادی بیان، عقیده، رسانه ها، اجتماعات، تشکیل انجمن و اتحادیه های صنفی، مصونیت از کنترل مکاتبات و ارتباطات)
- اصلِ پایبندی به نظام سیاسی دمکراتیک و حاکمیت مردم
- پذیرش اصلِ تفکیک قوا (قوای مقننه، قضائیه و اجرائیه)
- نبود مذهب رسمی، جدائی دین و مذهب از حکومت. احترام به داشتن یا نداشتن مذهب یا هر عقیده ای به عنوان امری شخصی و خصوصی
- تعیین و تعریف حقوق و وظایف حاکمیت در قبال مردم و حقوق و وظایف مردم(شهروندان) در قبال حاکمیت و جامعه
-  تعیین و تعریف حدود مالکیت شخصی و خصوصی
- اصلِ پایبندی به قوانین و پیمان نامه های بین المللی
- اصلِ پرهیز از جنگ و پایبندی به صلح و همزیستی جهانی
- اصلِ پذیرش "حق مقاومت" مردم در برابر حاکمیت در صورت نقض حقوق تضمین شده در قانون اساسی
- اصلِ حفظ کشور، پذیرش قدرت غیر متمرکز و تقسیم قدرت سیاسی و تصمیم گیری (فدرالیسم) و تعریف و تعیین حدود آن
- اصلِ حفاظت از محیط زیست، طبیعت و حمایت از حقوق حیوانات
نگاه کنید به قانون اساسی آلمان، به فارسی

خلاصه: در قانون اساسیِ مدرن، "انسان" و تامین الزاماتِ لازم برای رشد شخصیت و کرامت انسانی اوست که نقش محوری و بنیادین دارد و نه مذهب یا خاک یا ثروت یا وابستگی های خونی و قومی. قانون اساسی در جامعه مدرن از مردم و برای مردم و برای حل مشکلات آنها و برای جهت دهی کشور (حاکمیت و نهادهای غیرحکومتی و مردم) به سمت یک زندگی انسانی، همراه با صلح و امنیت و رفاه وعدالت اجتماعی و در توازن با طبیعت و محیط زیست تنظیم می شود. نظام سیاسی دمکراتیک، حاکمیت مردم سالار و تضمین آزادی فردی و سیاسی- اجتماعی، لازمۀ رسیدن به این ارزش هاست. چنین قانون اساسی و ارزش های نهفته در آن، نقشی تعیین کننده در شکل دهی شخصیت فردی و اجتماعی انسان ها در یک جامعه به عهده دارد. قانون اساسی در یک نظام دمکراتیک، مقدس نبوده و بر اساس نیازهای هر نسل یا هرعصر، خود را تطبیق داده و قابل تغییر و اصلاح است.

2. قرآن، قانون اساسی اسلام

قرآن، مانیفیست، برنامۀ عمل و قانون اساسیِ اسلام است. نظام هائی که با نام اسلام حکومت می کنند، مانند: جمهوری اسلامی در ایران، عربستان سعودی، پاکستان، افغانستان و ... یا سازمان های سیاسی که هنوز در قدرت نیستند، اما برای یک حکومت اسلامی مبارزه می کرده یا هنوز هم مبارزه می کنند، از جمله: القاعده، طالبان، داعش، الشباب، بوکوحرام، اِخوان المسلمین، جهاد اسلامی، حماس، یا در ایران گروه فدائیان اسلام، هیئت موتلفه، انجمن حجتیه و سازمان مجاهدین خلق ایران و ... همه و همه سیاست های خود را با الهام از قرآن تعریف و توجیه می کنند. اینکه این حکومت ها یا این سازمان ها و گروه ها هر کدام خود را نماینده واقعی اسلام دانسته و تفاسیر دیگران از اسلام را درست ندانسته و به این دلیل ممکن است با هم در تضاد یا حتی در جنگ باشند، چیزی از این واقعیت نمی کاهد که "قرآن"، "سیرۀ پیامبر" و در مورد شیعیان "سیرۀ امامان" (زندگی و روش عمل روزمره پیامبر اسلام و امامان شیعه)، الهام بخشِ سیاست گذاری و رفتارِ سیاسی- اجتماعی این گروه ها بوده و شریعت و فقه اسلامی، منبع قانونگذاری آنها می باشد.
مسلمانان قرآن را "کلام الله" می دانند. این کتاب از سوی "الله" برای پیامبرش محمد "نازل" شده تا با آن پیروان خودش "اُمت اسلام" را به طرف او، الله، هدایت کند. به باور مسلمانان، قرآن "معجزه" محمد بوده و چند ویژگی دارد:
قرآن "مقدس" است
کلام الله است، از روز اول یک حرف از آن کم یا زیاد نشده، زیرا الله خود، حافظِ کلامش بوده و اجازه نیست یک حرف از آن کم یا زیاد شود و از همین رو "مقدس" است. «قرآن می گوید: «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیء». هیچ چیزی را در کتاب (تکوین و تشریع) فروگذار نکردیم. قرآن ادعا دارد در 114 سوره و 6236 آیه، تمام دانستنی ها را قرارداده و هیچ تغییری (لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ) در آن قابل قبول نیست. به بیان دیگر قرآن مدعی انحصار در داشتن یک راهنمای کامل و ابدی است.» (جلال ایجادی؛ "قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشته ای تاریخی التقاطی")

می توان نتیجه گیری کرد: از آنجا که قرآن قابل تغییر و اصلاح نیست، بنابراین از توانِ انطباق با نیازهای زمانه نیز برخوردار نمی باشد. اگر گفته شود که اینکار، یعنی انطباق با روح و نیازهای هر عصر و هر نسل در هر زمانی، وظیفۀ مفسرین و فَقهای اسلامی می باشد، در این صورت سوال این است: چرا الله نتوانسته نیازهای آینده بشر را، خودش در کتابِ راهنمایش(قرآن) پیش بینی کند؟ بویژه آنکه به تعداد مفسرین و فُقها و به تعداد انواع فِرق و دسته بندی های اسلامی در سراسر جهان، تفسیرهای متفاوت از قرآن وجود دارد که در اکثر موارد هیچ کدام آن دیگری را قبول نمی کند. این چنین آشفتگی، موجب سردرگمی و گیجی مومنین به الله می شود که اغلب موجب جنگ و خونریزی بین آنها می گردد. چنین ضعفِ ساختاری، دلیل بسیار روشنی است که قرآن، جدا از محتوای آن و جدا از قبول کردن یا رد کردن محتوای آن، از پویائی و دینامیزمِ لازم برای پاسخ دادن به نیازهای انسانِ معاصر و چالش هائی که با آن درگیر است، برخوردار نبوده و جای آن در آرشیو و در بایگانی تاریخ است.
از طرف دیگر، قرآن کتابی است که در شرایط خاصِ تاریخی و جغرافیائی عربستانِ بادیه نشین 1400 سال پیش نوشته شده است. داستان ها و مثال های آورده شده در این کتاب، برگرفته شده از همین شرایط زمانی و اجتماعی است.
می توان نتیجه گیری کرد: از آنجا که قرآن بر اساس شرایط زمانی و اجتماعی 1400 سال قبل، آنهم بنابر ضرورت های خاص اجتماعی یک گروه قومی کوچک در یک منطقۀ جغرافیائی محدود نوشته شده، نمی توانسته شرایط، نیازمندی ها و چالش های ده ها و صد ها سال بعد، آنهم در پهنۀ جغرافیائیِ سراسر کُره خاکی را پیش بینی کند. بنابر این، در اساس، با نیازها و ضرورت های جهان امروز کاملا بیگانه است.
 
مفهومِ "حاکمیت" سیاسی در قرآن
در حالی که در نظام های دمکراتیک، حاکمیت، ناشی از اقتدارِ مردم است، قرآن، "حاکمیت" را نه از آنِ مردم، بلکه از آنِ الله و پیامبر، و شیعیان آن را بعد از پیامبر از آنِ امامان شیعه و ولی فقیه زمانه می دانند. آیت الله خمینی، بناینگذار حکومت جمهوری اسلامی در ایران: «اسلام، حکومتش حکومت قانون است؛ یعنی قانون الهی، قانون قرآن و سُنَّت است. و حکومت، حکومتِ تابع قانون است؛ یعنی خود‏ ‏پیغمبر هم تابع قانون، خود امیرالمؤمنین هم تابع قانون، تخلّف از قانون یک قدم نمی کردند و نمی توانستند بکنند.‏ [...] در اسلام آن چیزی که حکومت می کند یک چیز است، و آن قانون الهی. پیغمبر اکرم هم به همان عمل می کرده است؛ خلفای او هم به همان عمل می کردند؛ حالا هم ما موظّفیم که به همان عمل کنیم. قانون حکومت می کند. شخص هیچ حکومتی ندارد. آن شخص ولو رسول‏ ‏خدا باشد، ولو خلیفۀ رسول خدا باشد، شخص مطرح نیست در اسلام. [...] ‏حاکم در حقیقت قانون است. همه در امان قانونند، در پناه قانون اسلامند. مردم و مسلمانان در دایرۀ مقررات شرعی آزادند، یعنی بعد از آنکه طبق مقررات شرعی عمل کردند، کسی حق ندارد بگوید اینجا بنشین یا آنجا برو. این حرفها در کار نیست. آزادی دارند و حکومت عدل اسلامی چنین است. [...] در اسلام قانون است، همه تابع قانونند و قانون هم قانون خداست. قانونی است که از روی عدالت الهی پیدا شده است. قانونی است که قرآن است؛ قرآن کریم است، و سنت رسول اکرم است. همه تابع او هستیم و همه باید روی آن میزان عمل بکنیم.» ("پُرتال امام خمینی"، فصل اول: «ارزش گرایی حاکمیت خدا و اسلام در نظام اسلامی، حاکمیت قانون»)
‏آیت‌الله سیدمهدی خلخالی از فُقهای شیعه که آذر ماه 1398 فوت کرده، در مورد حاکمیت در اسلام، کتابی با عنوان "حاکمیت در اسلام یا ولایت فقیه" دارد که چون آیت الله خامنه ای، رهبر کنونی حکومت اسلامی در ایران، آن را در توجیه حکومتِ خودش مناسب دیده، خواسته تا این نوشته در پایگاه اطلاع رسانی او منتشر شود. این فقیه شیعه از جمله می گوید: «پایدارى نظام اسلامى در جامعه، تنها با اتکاى به اصل امامت و ولایت میسر است؛ زیرا نظامِ امامت و ولایت در اسلام مآلا به نظام و حاکمیت الهى بازمى‌گردد. ولایت فقیه، تحقق دهنده‌ی این نظام و حکومت او در مرحله‌ی جعل و تشریع در سلسله‌ی طولى ولایت الهیه قرار دارد؛ زیرا ولایت فقیه، متکى به ولایت امام و ولایت امام علیه السّلام متکى بر ولایت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و ولایت پیامبر موقوف و منتهى به ولایت اللّه است.» (پایگاه اطلاع رسانی خامنه ای؛ "معرفی کتابی که رهبرانقلاب از آن تجلیل کردند: «حاکمیت در اسلام»")
و قرآن چه می گوید؟ قرآن در مورد "حاکمیت" می گوید: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيك‏فرجام‏تر است (سوره نساء، 59)
شاید صریح تر از هر فرد دیگری، روح الله خمینی به عنوان یک مجتهد و فقیه شیعه در مورد اسلام و حاکمیت سخن گفته باشد. این نظامِ آرمانی، ولایت فقیه نام دارد. گفته ها و نوشته های خمینی فقط بر روی کاغذ باقی نماند. او به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی، حکومتی را پایه ریزی کرد که پیشتر وعده اش را داده بود. امروز، ما دیگر فقط با نظریه پردازی های صرف و بر روی کاغذ روبرو نیستیم، بلکه بعد از 41 سال حکومت اسلامی در ایران، می توان بخوبی دید که حاصلِ چنین حکومتی چیست. خمینی در زمینه ولایت فقیه می گوید: «قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی ندارد.» توجه کنید که در این دیدگاه، مردم، "صغار" و فاقد قدرت تشخیص می باشند و حکومت و  ولایت بر آنها  "وظیفه" فقیه اعلام شده و مردم نیز به اطاعت در برابر آن فرا خوانده می شوند. خمینی در این زمینه می گوید:« حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند، حاکم می تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی که ضرار باشد در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو کند و می تواند هر امری را چه عبادی و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت می تواند از حج که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتا جلوگیری کند.» (سایت روزنامه جمهوری اسلامی؛ "اختیارات رهبری و حکومت از دیدگاه امام خمینی")

خلاصه: با آنچه در بالا آورده شد به خوبی می توان دید که رای مردم و سیستم یا نظام دمکراتیکی که با رای مردم بر سرکارآمده و بتواند ادامه یک روندِ دمکراتیک را در زندگی سیاسی و اجتماعی تضمین کند، اساسا در اسلام و در فقه  شیعه جائی ندارد. همه چیز را الله از قبل تعیین کرده است. بنده او تنها وظیفه دارد از الله، قرآن و دستورات پیامبر و جانشینانِ بعد از او "اطاعت و پیروی" کند. همین!
اگر در دنیای مدرن وظیفه احزاب کسبِ قدرت سیاسی می باشد، اسلام از همان آغاز، هدفِ خود را کسبِ حاکمیت و قدرت سیاسی قرار داده بود. در واقع اسلام، یک حزب سیاسی است. در این راستا، یک هدفِ مهم اسلام؛ به وحدت رساندن "امت اسلام"، یعنی پیروان این حزب در سراسر جهان! با این تعاریف و بر اساس مشاهده آنچه حکومت های اسلامی گذشته و موجود در عمل انجام داده اند، نمی توان اسلام را فقط یک دین دانست، بلکه اسلام مقدمتا یک حزب سیاسی است که با ساختاری دینی، اهداف خودش را دنبال می کند. در چنین سیستمی، قرآن، همزمان به عنوان مانیفستِ حزبی و به عنوان قانون اساسیِ حکومتی عمل می کند.
در دنیای مدرن، اعلامیه جهانی حقوق بشر در مورد حاکمیت، در ماده 21، بند3 می گوید: "اسـاس و منشـأ قدرت حکومت، اراده مردم اسـت، ایـن اراده بایـد بـه وسـیله انتخاباتـی ابراز گـردد که از روی صداقـت و بـه شـکل ادواری صـورت پذیـرد. انتخابـات بایـد عمومی و با رعایت مسـاوات باشـد و با رای مخفـی یا روشـی ماننـد آن انجام گیرد کـه آزادی رأی را تأمیـن نماید."
برخی ویژگی های قرآن
علاوه بر آنچه که در بالا آورده شد، قرآن، ناقضِ بسیاری از ارزش های انسانی و معیارهای عقلانی است. در این نوشته امکان بررسی همه موارد وجود نداشته و فقط به چند نمونه اشاره می شود:
قرآن اطاعت طلب می کند
قرآن از انسان "اطاعت" از کلامِ خدا و تسلیم و عبودیتِ او در برابر الله را را طلب کرده و از او می خواهد که از پیامبر نیز اطاعت کند. فُقهای شیعه اطاعت از امامان و ولی امر او در هر زمان را نیز بر این اضافه می کنند. "اطاعت"، با اندیشیدن و خِرد ورزی و عقل و منطق در تضاد است. اطاعت با پرسشگری و شکاکیتِ علمی و با نقد در تضاد است. اطاعت، انسانی چشم و گوش بسته را طلب می کند که بر اساس آنچه امری مقدس و ابدی و ازلی به او القاء شده، تصمیم می گیرد. دایره ذهن و افقِ دیدِ انسانی که از اطاعت پیروی می کند محدود است. اطاعت، بستری مناسب برای رشد و تبلیغ و اشاعه خرافات است.
در قرآن، انسان، "بنده"، "عبد" محسوب می شود. انسان قدرت تشخیص "خوب و بد" برای خود را ندارد. خوب و بد برای او از جانب الله و پیامبرش در قرآن از پیش تعریف شده است. انسان فقط باید آن را رعایت کرده و مطیع شرع باشد. اینها همه یعنی انسان فاقد قدرت تشخیصِ "خوب و بد" بوده و باید به "قضا و قدر"، یعنی خواست و مشیّتِ الهی و سرنوشتی که برای او مقرر شده تن دهد. همه اینها نافی اصل آزادی انسان بر تعیین سرنوشت و زندگی خویش و ناقض حقوق بنیادین بشر است.
اعلامیه جهانی حقوق بشر، ماده 1: تمـام افـراد بشـر آزاد بـه دنیـا میآینـد و از لحـاظ حیثیـت و حقـوق بـا هـم برابرنـد. همـه دارای عقل و وجـدان هسـتند و بایـد نسـبت بـه یکدیگر بـا روح بـرادری رفتـار کنند.

تسلیم شدن به خواست الله و به اسلام تن دادن، با اجبار و ترس توام است، وگرنه عواقبی سخت در پی خواهد داشت: "و هر كه جز اسلام دينى [ديگر] جويد هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است." (آل عمران،۸۵ ) این آیه در تناقض با آیه دیگری در قرآن است که می گوید: "در دين هيچ اجبارى نيست." (بقره، 256)
"با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمى ‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏ اش حرام گردانيده‏ اند حرام نمى دارند و متدين به دين حق نمى‏ گردند كارزار كنيد تا با [كمال] خوارى به دست ‏خود جزيه دهند." (توبه،۲۹)
"و بگو حق از پروردگارتان [رسيده] است پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند كه ما براى ستمگران آتشى آماده كرده‏ ايم كه سراپرده ‏هايش آنان را در بر مى‏ گيرد و اگر فريادرسى جويند به آبى چون مس گداخته كه چهره ‏ها را بريان مى ‏كند يارى مى ‏شوند وه چه بد شرابى و چه زشت جايگاهى است. (الکهف،۲۹)
قرآن مخالف دگراندیشان (در مورد معنی کافر)
دگر اندیشان در قرآن کافر نامیده می شوند. یعنی آنانی که حاضر نشدند اسلام آورده و الله را نمی پذیرند. 

قرآن در مورد کافران چنین حکم می دهد:
"ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است." (توبه،23)
"چون با کافران روبرو شديد، گردنشان را بزنید. و چون آنها را سخت فرو فکنديد، اسيرشان کنيد و سخت ببنديد. آنگاه يا به منت آزاد کنيد یا به فدیه. تا آنگاه که جنگ به پايان آيد. و اين است حکم خدا. و اگر خدا ميخواست از آنان انتقام ميگرفت، ولی خواست تا شمارا به یکدیگر بیازماید. و آنان که در راه خدا کشته شده اند اعمالشان را باطل نميکند."(محمد،4)
"و آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با شمایم. شما مومنان را به پایداری وادارید. من در دلهای کافران بیم خواهم افکند. بر گردنهایشان بزنید و انگشتانشان را قطع کنید."(انفال،12)
"هرجا که آنها را بیابید بکشید و از آنجا که شما را رانده اند، برانیدشان، که فتنه از قتل بدتر است. و در مسجد الحرام با آنها مجنگید مگر آنکه با شما بجنگند. و چون با شما جنگیدند بکشیدشان که این است پاداش کافران."(بقره، 191)
مجازات سخت ارتداد و خارج  شدن از اسلام:
"به خدا سوگند می‌خورند که (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست) نگفته ‌اند در حالی که قطعا سخنان کفرآمیز گفته ‌اند و پس از اسلام آوردنشان، کافر شده‌اند و تصمیم (به کار خطرناکی) گرفتند، که به آن نرسیدند. آنها فقط از این انتقام می‌گیرند که خداوند و رسولش، آنان را به فضل (و کرم) خود، بی نیاز ساختند! (با این حال،) اگر توبه کنند، برای آنها بهتر است و اگر روی گردانند، خداوند آنها را در دنیا و آخرت، به مجازات دردناکی کیفر خواهد داد و در سراسر زمین، نه ولی و حامی دارند، و نه یاوری." (توبه، 74)
جدا از اعتقاد یا عدم اعتقاد به خدا، جهان دیگر، دوزخ و بهشت و ... این آیه به روشنی نشان می دهد که الله تا کجا دیکتاتور است که اگر کسی او را نپذیرد، جایش در جهنم خواهد بود. (آنهم جهنم با توصیفاتی که در قرآن آمده است، بدترین شکنجه گاهی که در تصور هیچ انسانی نمی گنجد: "و كسانى كه كفر ورزيدند و آيات ما را دروغ انگاشتند آنان اهل دوزخند." (مائده،10)
عدم تسامح وعدم پذیرشِ هر گونه نظرِ مخالف حتی شامل اهل کتاب (مسیحیان و یهودیان) هم می شود: " كسانى از اهل كتاب كه كفر ورزيده‏ اند و [نيز] مشركان در آتش دوزخند [و] در آن همواره مى‏ مانند اينانند كه بدترين آفريدگانند." (البینه،6)
اعلامیه جهانی حقوق بشر در مورد آزادی دین و عقیده در ماده18 می گوید: "هـر کـس حـق دارد از آزادی فکـر، وجـدان و مذهـب بهـره مند شـود، این حق متضمـن آزادی تغییر مذهب یـا عقیده همچنیـن آزادی اظهار عقیده و ایمان اسـت."

قرآن، ضد زن
قرآن و برتری ذاتی مردان و حقارت ذاتی زنان:
"و مردان را بر زنان برتری است و خدا عزيز و حكيم است." (بقره، ۲۲۸)
"مردان به شدت (قوامون مبالغه است) بر زنان غلبه دارند (مسلط هستند) بدليل اينكه خداوند بعضى از انسانها را بر بعضى ديگر برترى بخشيده است، و نيز از آن روى كه مردان از اموال خويش (براى زنان) خرج مى‌كنند." (نساء، ۳۴)
زنان برای مردان آفريده شده‌اند:
"و از نشانه‌هاى او اينكه از خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد." (روم، ۱۲) 
اين آيه مترادف آيه اول سوره‌ی نساء است: "اى مردم از پروردگارتان بترسيد كه شما را از نفس واحدى (آدم) آفريد و جفتش (حوا) را از او آفريد." در مجموع حوا [زن]از آدم [مرد]ساخته شده است.

زن برای آرامش مردان:
"زنان شما كشتزار شما هستند پس بهر نحو [هر گونه و هر زمان] كه می‌خواهيد به كشتزار خود وارد شويد." (بقره، ۲۲۳)

زن به عنوان کنیز و غنیمت جنگی و وسیله ارضا جنسی:
"ای پيامبر، ما زنانی را که مهرشان را داده‌ای و آنان را که به عنوان غنايم جنگی که خدا به تو ارزانی داشته است مالک شده‌ای و دختر عموها و دختر عمه‌ها و دختر دايی‌ها و دختر خاله‌های تو را که با تو مهاجرت کرده اند بر تو حلال کرديم، و نيز زن مؤمنی را که خود را به پيامبر بخشيده باشد، هر گاه پيامبر بخواهد او را به زنی گيرد اين حکم ويژه توست نه ديگرمؤمنان ما می دانيم در باره زنانشان و کنيزانشان چه حکمی کرده ايم، تا برای تو مشکلی پيش نيايد و خدا آمرزنده و مهربان است." (احزاب، 50)
"بعد از اين زنان، هيچ زنی بر تو حلال نيست و نيز زنی به جای ايشان اختيار کردن هر چند تو را از زيبايی او خوش آيد، مگر آنچه به غنيمت به دست تو افتد و خدا مراقب هر چيزی است." (احزاب،52)
منبع

زنِ اسیرِ جنگی (کنیز) همطراز"غنایم" (اشیاء) محسوب می شود. محمد می تواند "مالک" آنها شود. انبوهی از زنان بر محمد "حلال" می شود. باید توجه داشت از آنجا که جنگ (جهاد) و راه زنی و غارت کاروان ها و روستاها و به اسارت گرفتن انسان ها در این جنگ ها یکی از منابع کسب درآمد بوده است، بسیاری از راهزنان و جنگجویانِ پیرو محمد با همین انگیزه "تصاحب" غنایم، از جمله به اسارت گرفتن زنان و تجاوز به آنها که مجاز اعلام شده بود، به جنگ می پیوستند.
اعلامیه جهانی حقوق بشر، ماده 1: تمـام افـراد بشـر آزاد بـه دنیـا میآینـد و از لحـاظ حیثیـت و حقـوق بـا هـم برابرنـد. همـه دارای عقل و وجـدان هسـتند و بایـد نسـبت بـه یکدیگر بـا روح بـرادری رفتـار کنند.

قرآن و برتری مومنان، مدافع تبعیض
الله که پیوسته خودش را عادل و رحمت العالمین خطاب می کند، در اساس با برابری انسان ها مخالف بوده و انسان ها را  بسته به میزان دوری یا نزدیکی به خودش، (مومن بودن یا مومن نبودن) دسته بندی کرده و به آنها در دنیا و آخرت وعده داده و امتیاز می دهد. این دیدگاه، امروز و در حکومت اسلامی حاکم بر ایران به عنوان "خودی و غیر خودی" اجرا می شود. در این دیدگاه، انسان معنی نداشته، بلکه "مومن" جایی آن را گرفته است. بر همین اساس در چنین نظامِ فکری و حکومتی، نمی توان از حقوق بشر، برابری شهروندان و ... سخن گفت یا از حکومتی که خود را  نماینده الله بر زمن می داند، این حقوق را  طلب کرد. همه مفاهیم زمینی و مدرن امروزی که میرات بشری می باشند، مانند دمکراسی، آزادی، حقوق بشر، نوع دوستی، حاکمیت قانون، تفکیک قوا، پلورالیسم، مدارا و تساهل و... نمی توانند در یک حکومت اسلامی معنی داشته باشند. در برخورد با هریک از این واژه ها، حکومت اسلامی با استناد به قرآن، شرع، سُنت پیامبر و ائمه و ...  مفاهیم، تعاریف و تفاسیر خود را ارائه می دهد، مانند: حقوق بشر اسلامی، فمنیسم اسلامی، عدالت اسلامی، پارلمان اسلامی، حکومت اسلامی، دمکراسی دینی و ...
قرآن با خودحق پنداری، و برتر دانستن مسلمانان بر دیگران، تبعیض را نهادینه کرده و دیگران را نیز به پیروی از اسلام فرا می خواند و جائی برای یادگیری از دستاوردهای دیگر انسان ها باقی نمی گذارد.
"شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده‏ ايد به كار پسنديده فرمان مى‏ دهيد و از كار ناپسند بازمى داريد و به خدا ايمان داريد و اگر اهل كتاب ايمان آورده بودند قطعا برايشان بهتر بود برخى از آنان مؤمنند و[لى] بيشترشان نافرمانند." (آل عمران، 110)
قرآن، منادی اجبار، خشونت و کشتار و جهاد و اجبار و اطاعت
قرآن اساس تبلیغ و اشاعه اسلام را بر اِعمال سخت ترین نوع خشونت و مجبورکردن دیگران از خود بنا کرده و جائی برای مُدارا باقی نمیگذارد:
"در راه الله بجنگید و بدانيد كه الله شنواى داناست." (بقره،۲۴۴)
الله می‌گوید که دشمنانتان را به بدترین نحو شکنجه دهید: "سزاى كسانى كه (با) الله و فرستاده‌اش محاربه می‌کنند و در زمين به فساد (کارهائی که از دید اسلام گناه است) می‌کوشند جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت‏ يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت." (مائده،۳۳)
"با آنان بجنگيد، تا الله آنان را به دست شما شکنجه دهد و رسوا كند و شما را بر آنها پيروزى گرداند و دلهاى گروه مؤمنان را خُنک گرداند." (توبه،14)‎
اعلامیه جهانی حقوق بشر در ماده 5 می گوید: "احـدی را نمـی تـوان تحـت شـکنجه یـا مجـازات یا رفتـاری قـرار داد کـه ظالمانه یـا بر خالف انسـانیت و شـئون بشـری یا موهن باشـد."
نتیجه گیری
با تعمق در نمونه هائی که در این نوشته آورده شد و با یک مقایسه ساده بین قرآن با قوانین دنیای مدرن می توان دید که قرآن ارزش های ضدبشری و خشن و متکی به اجبار و خشونت را تبلیغ کرده و با کرامت انسان و اصولی چون دمکراسی و آزادی اندیشه، آزادی عقیده یا آزادی بیان مخالف است. انسان ها را دسته بندی و با اِعمال تبعیض، پیروانِ خود را بر دیگران برتر می داند. با دگراندیشی و پُرسشگری و حسابرسی از حاکمین مخالف و هرگونه مخالفت یا خروج از اسلام را با شکنجه و مرگ پاسخ می دهد. قرآن، متن قرآن، کافی است تا بتوان در مورد آن قضاوت کرد و نیاز به تفاسیرمختلف نیست. همانطور که قانون اساسی هر کشوری باید آنقدر ساده و جامع و قابل فهم باشد که همه احاد مردم بتوانند آن را بفهمند.
اسلام بر اساس قرآن و سنت و حدیث، مجموعه ای از خرافات را در مغز انسان ها وارد کرده و به کمک ترس از شکنجه و مرگ در این جهان و ترس از جهنم در"آخرت"، به تدریج انسان ها را از اندیشیدن نقاد و از پُرسشگری تهی و آنها را به پیروان مطیع تبدیل می کند. در ایران نیز اسلام با شمشیر و اجبار و کشتار و خشونت خود را حاکم کرده است. همین امروز، حکومت اسلامی در ایران،  تنها با کمک دستگیری و زندان و شکنجه و تجاوز و اعدام است که حکومت می کند. اگرچه بسیاری از مردم ایران با باورهای مذهبی، در به قدرت رسیدن و در ماندگار شدن این حکومت دخالت داشته اند، ولی امروز بخش بزرگی از مردم ایران با نظام سیاسی حاکم بر کشور مخالف و خواهان خواهان جدائی دین از حکومت و پایان جمهوری اسلامی هستند. باورهای مذهبی اما، در بسیاری از مردم هنوز وجود دارد. نه تنها پایان نظام سیاسی جهوری اسلامی، بلکه عبور از قرآن و اسلام و ارزش های ضدبشری آن است که می تواند به ما کمک کند تا ایرانی آزاد و انسانی بنا کنیم. بنابر این در کنار مبارزه سیاسی با جمهوری اسلامی، آگاهی به مکانیزم های پنهان و آشکار اسلام و قرآن و آشنائی با کارکرد آن در زندگی رومزه و در ضمیر ناخودآگاه ما، به ما کمک می کند تا آگاهانه از این ارزشها و آموزه ها دور شده و ارزش های اومانیستی و مدرن را جایگزین آن کنیم. این، البته پروسه ای طولانی است که چندین نسل را درگیر خود خواهد کرد. اما، هر یک قدم در این مسیر، قدمی است در مسیرِ هدف. چرا که هدف، خود، راه است.
داشتن یا نداشتن مذهب امری شخصی و خصوصی است. در ایران آزاد آینده نباید هیچ دین یا مذهب رسمی وجود داشته باشد. مذهب باید از حوزه سیاست و آموزش و پرورش و تربیت بیرون بوده و نهادهای مذهبی نباید از کمک های دولتی برخوردار باشند.
به امید ایران آزاد و رها از خرافات، ایرانی مدرن بر پایه ارزش های انسانی
حنیف حیدرنژاد
دی ماه 1398/ ژانویه 2020
http://www.hanifhidarnejad.com



مطالب مرتبط در رابطه با نقد اسلام و قرآن و محمد
مجموع گفتگوها یا گفتارهای ویدئوئی جلال ایجادی، میرزا آقاعسگری(مانی)، اسماعیل وفا یغمائی، ایمان سلیمانی در سایت رادیو تلویزیون  مانی

مجموعه مقالات جلال ایجادی

حامد عبدالصمد؛ زوال جهان اسلام، ترجمه : ب. بی نیاز (داریوش)

فراخوان "پس دادن قرآن" (
در این ویدئو، دقیقه یک ساعت و 16 دقیقه)
یکی از قدم هائی که هم بطور سمبلیک و هم بطور واقعی می تواند دور شدن از ارزش های اسلامیِ نهادینه شده در خودآگاه یا ناخو دآگاه ما را تقویت کند، پس دادن قرآن است. فراتر از اقدامی فردی، انجام این عمل در کادرِ یک اقدام دسته جمعی، خودآگاهِ جمعی و اجتماعی ایرانیان را تقویت و تاثیرگذاری آن را افزون می کند.
پیامدهای فرار محمد از مکه به مدینه، ایمان سلیمانی، اسماعیل یغمایی و مانی 8



منابع کمکی
اعلامیه جهانی حقوق بشر
http://www.unic-ir.org/images/UniversalDeclarationHR.pdf

قرآن با ترجمه فارسی

نقد اسلام






 
 
 

hanifhidarnejad@yahoo.de | استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع است | Copyright©www.hanifhidarnejad.com 2005-2024