- جمعه 7 ارديبهشت 1403

 
 
 
 
 
حقوق بشر
پناهندگی / اقامت
مهاجرت/انتگراسیون
جامعه/روحی-اجتماعی
مصاحبه / گفتگو
دیدگاه ها
ترجمه
پایان نامه
در دیگر رسانه ها
فیلم و صدا
درباره من
درباره سایت
Asyl / Aufenthalt
Menschenrechte
Über
 
 
نگاهی به سالی که گذشت؛ ما یاد گرفتیم که آزاد بیاندیشیم و با صدای بلند حرفمان را بزنیم چاپ ارسال به دوست
02 فروردين 1393


حنیف حیدرنژاد

* در نوشته حاضر جای به جا از ضمیر "ما" استفاده شده که علاوه بر خود "من"، تعمیم حال و برداشت های درونی ام به جمع بزرگتری است که در آنها کم و بیش مشترکاتی یافته ام. کسی می تواند خود را در این دایره ی "ما" ببیند یا نبیند. به باور من اما، این "ما" وجود دارد و عمل هم می کند.

** بازنگری سالی که گذشت می تواند از زوایای مختلف انجام شود. موضوع این نوشته اما جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت می باشد.

*** از اردیبهشت 1392 و  پس از انتشار "گزارش 92"[1] توسط ایرج مصداقی که مسعود رجوی را مخاطب قرار داده بود، به تدریج افراد دیگری با انتشار مطالبی به طور علنی، مسعود و مریم رجوی و رهبری سازمان مجاهدین خلق را مورد پرسش و انتقاد قرار دادند. پیش از آن نیز یک کمپین فیسبوکی به راه افتاده بود که مستقل از سازمان مجاهدین، خواهان انتقال سریع ساکنین لیبرتی به خارج از عراق شده بود. [2] این پرسش ها و نقدها و مخالفت ها و فعالیت ها از سوی افرادی انجام شد که خود سالیان بسیار طولانی و در سطوح مختلف در درون سازمان مجاهدین یا شورای مقاومت بوده یا با آن ارتباط داشته اند. در همین حال چه در فیسبوک یا در بخش نظرات سایت دریچه زرد [3] و در زیرِ نوشته های آنها، نظرات مختلفی نیز با اسامی مستعار از سوی افرادی منتشر شد که برخی از آنها نیز از سازمان مجاهدین جدا شده بودند.

اظهار نظر علنی و انتشار عمومی دیدگاه های شخصی در مورد سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن از سوی این طیف از جدا شدگان را می توان یک تحول مهم در راستای تقویت دمکراسی و حقوق بشر دانست. چرا؟ زیرا؛

ما یاد گرفتیم آزاد بیاندیشیم و آزاد و با صدای بلند حرفمان را بزنیم. بیان آزاد نظرات و انتشار علنی آن ها یک حق بنیادین شناخته شده ی بشری است. اما مائی که بخاطر آزادی مبارزه کرده و زندان و شکنجه یا سختی های مبارزه را تجربه کرده یا آماده دستگیری و اعدام بوده یا افرادی از خانواده یا نزدیک ترین یارانمان به خاطر همان آرمان ها دستگیر و اعدام شده بودند، با وجود جدائی از سازمان مجاهدین، در باره بسیاری از حقایقی که در درون تشکیلات تجربه کرده بودیم به دلایل مختلف سکوت نموده و حرفی نمی زدیم. اما سرانجام تعدادی از ما جدا شدگان این دوره سکوت طولانی مدت را شکسته و به طور علنی نظرات، تجارب یا خاطراتمان را منتشر نمودیم.

ما یاد گرفتیم برای خود و آنچه می اندیشیم ارزش قائل شده و به خود آنگونه که هستیم احترام بگذاریم. این یعنی رسیدن به درجه ای از اعتماد به نفس و احترام  به خود و باورهای شخصی خود. نشان می دهد که ما حصارهای ایدئولوژیکی که در آن گرفتار بودیم را به مرور زمان شکسته و خود را از زنجیرهائی که بر دست و پایمان بسته شده بود آزاد کرده ایم. یاد گرفتیم در حالی که سازمان یک عمر ما را مطیع تربیت کرده بود، خود، بیاندیشیم، تحلیل کنیم و صاحب فکر و ایده و نظر باشیم.

ما یاد گرفتیم به تنوع عقاید احترام بگذاریم. از مطلق نگری فاصله گرفته و دنیا را فقط سیاه و سفید نبینیم. این اقدام یک گام عملی بسیار با ارزش در پایبندی و دفاع از دمکراسی، آزادی بیان و پولورالیسم است چرا که فراتر از حرف و شعار، عده ای پیدا شدند که بر اختلاف نظر خود با سازمانی که با آن کار می کردند تاکید نموده و خواستار احترام به تصمیم آنها برای جدائیشان شده و تهدیات و فشارهائی که به همین دلیل متوجه آن ها می شود را نیز به جان خریدند. پیام عملی این اقدام به دیگران این است که: آزاد باشید و آزاده و از حاکمیتی که فقط از شما اطاعت طلب می کند، فرق نمی کند که آن حاکمیت در قدرت باشد مثل جمهوری اسلامی یا هنوز به قدرت نرسیده باشد مثل سازمان مجاهدین خلق یا هر نیرو جریان دیگر، نه بگوئید. رهبرانتان را به پاسخگوئی بکشانید. در مقابل زور و توهین و تحقیر و بی عدالتی و فریب وعدم صداقت و سوء استفاده و خیانت به اعتماد، ساکت ننشینید و حرفتان را بزنید، طرف مقابل هرکس که می خواهد باشد. چنین عملی، فراتر از هر شعاری،  بهترین آموزش دفاع از دمکراسی و حقوق بشر و صادقانه ترین اقدام در مبارزه برعلیه جمهوری اسلامی است.

ما یاد گرفتیم بپذیریم و بگوئیم که اشتباه کرده ایم. جدا شدن از تشکیلاتی که همه چیز ما بود، تشکیلاتی که در مقطعی از زندگیمان حاضر بودیم برای آن هر کاری بکنیم، جدا شدن از چنین تشکیلاتی برای هر کدام از ما کم و بیش با درد و سختی و ناباوری همراه بود. برای عده ای نیز با شک و  یا افسردگی و.. چرا که نمی خواستیم باور کنیم مسعود، آن کسی که همه چیزمان بود، اشتباه کرده، دروغ  گفته و یا از ما سوء استفاده کرده و به اعتماد ما خیانت کرده است. برای فرار از روبرو شدن با این واقعیت، سال های سال در خود فرو رفته و تصمیمان برای جدائی را به عقب می انداختیم. اما زمانی که چشممان بر حقیقت باز شد، باید با سختی و تلخی دیگری نیز روبرو می شدیم، اینکه "من خودم" و "ما" هم اشتباه کردیم. ما هم سادگی و ساده لوحی به خرج دادیم. ما هم چشم بسته اعتماد کردیم و ما هم گذاشتیم که از ما سوء استفاده کنند. پذیرش این موضوع سخت و درناک بود. اما سرانجام باید قبول می کردیم که سهم مسعود بجای خود، این خود "من"، و این خود "ما" بودیم که اشتباه کردیم و گذاشتیم این دوره، این همه طولانی شود.

ما یاد گرفتیم که مبارز باشیم و مستقل. ما به توهم "خود برحق بینی" رهبری مجاهدین خلق پایان دادیم. توهمی که در آن القاء می شد که هر کس با من نباشد با رژیم جمهوری اسلامی است. توهمی که القاء می کرد این تنها ما (مجاهدین خلق) هستیم که داریم مبارزه می کنیم. ما یاد گرفتیم که مبارز باشیم، مبارزه کنیم، آزاده باشیم و به خود در مبارز بودنمان بر علیه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی شکی نداشته باشیم. در عین حال مستقل از مجاهدین خلق باشیم. یاد گرفتیم که این یک دروغ و فریب بزرگ است که دایره مبارزه فقط به سازمان مجاهدین و اطاعت از رهبری آن محدود می شود. یاد گرفتیم در عین قائل بودن به نفی تام و تمام رژیم جمهوری اسلامی، مبارزه با آن متنوع تر و وسیع تر از فقط مبارزه مسلحانه است. و یاد گرفتیم که روش خودمان برای مبارزه را انتخاب کنیم.

ما یاد گرفتیم در بیان حقیقت و دفاع از حقیقت باید شجاع بود. ما یاد گرفتیم که خودکامه گان و فریبکاران را قبل از آنکه به قدرت برسند باید افشا نمود. زیرا حق مردم است که حقیقت را بدانند. مبارزه برای دمکراسی و برعلیه دیکتاتوری در دل خودش اُفت و خیزهائی دارد. یک سازمان واقعا مبارز و دمکراتیک باید از تنوع و گوناگونی نظرات استقبال کرده و برایش میدان باز کند. اما اگر نیرو و جریان و سازمانی بخواهد دگراندیشان و مخالفان درونی اش را با مشت آهنین سرکوب کند، یا آنان را مورد تهمت و توهین قرار داده یا در پی آن باشد که با ترور شخصیت حذفشان کند، با این عمل خود  نشان می دهد که ادعای او در مبارزه برعلیه جمهوری اسلامی و  برای آزادی صادقانه نیست. به این ترتیب هنوز به قدرت نرسیده بی اعتبار شده و مردم از آن فاصله خواهند گرفت. ما با بیان حقیقت در این مورد به سهم خود از خون ریزی های احتمالی و حاکمیت یک خمینی دیگر در آینده جلوگیری کرده و تاکید کردیم تاریخ بار دیگر تکرار نخواهد شد. ما نخواستیم در مقابل فریبکاری ها سکوت کنیم و چشممان را بر حقایق ببنیدم. یاد گرفتیم که منافع ملی مردم و میهنمان را بالا تر از علائق و وابستگی های عاطفی به تشکیلاتی که یک زمانی با آن بودیم قرار دهیم. 

ما یاد گرفتیم که در قبال حرف و عمل و رفتارمان مسئولیت بپذیریم. از همین رو با نام و نشان و عکس خود حرفمان را منتشر کردیم. ما یاد گرفتیم که از استعاره و حرف زدن های غیر مستقیم و در لفافه سخن گفتن فاصله گرفته و مستقیم و صریح حرفمان را بزنیم و مخاطبمان را با نام و نشان مشخص کنیم و رهبری سازمان مجاهدین خلق، بطور مشخص مسعود رجوی و مریم رجوی را بخاطر مسئولیت هایشان مورد پرسش قرار داده و به پاسخگوئی فراخواندیم. 

ما یاد گرفتیم که ارزش انسان بالاتر از هر ارزش دیگری است و به تقدس مسعود رجوی و کیش شخصیت او نه گفتیم. اجازه ندادیم که دیگر با احساسات و عواطفمان بازی کرده و به اعتمادمان خیانت شود. اجازه ندادیم که دیگر با ما مثلِ سرباز یک بار مصرف و مهره ی شطرنج رفتار کنند. اجازه ندایم که مسعود یا مریم رجوی ما را مِلک خود دانسته و با همسر و فرزند و خانواده و احساس و عواطف ما آن کنند که خود می خواهند. ما اجازه ندادیم که کسی خود را قیم و ولی  و صاحب اختیار ما دانسته و به نام رهبری عقیدتی برای ما و به جای ما تصمیم بگیرد و به این تریب در حد خود به یک دوره طولانی خودکامگی ایدئولوژیک و تشکیلاتی پایان دادیم.

ما خود را باز یافتیم. آنچه در بالا آمد حقوق شناخته شده ی هر شهروند در کشورهای آزاد است. اینکه هر فرد آزاد است که هر فکر و اندیشه ای که می خواهد داشته باشد، آن را بیان کند، هر وقت که می خواهد به یک تشکیلات یا حزب سیاسی بپیوندد و هر وقت نمی خواهند از آن جدا شود. آزاد باشد، آنگونه که هست و نگران نقض حقوق شخصی اش نباشد و از توهین و اتهام و برچسب و ترور شخصیت و... بیمی به دل راه ندهد. در واقع ما حرف مهم یا تازه ای نزدیم، بلکه تنها از حقوق بشری خود دفاع کرده و آن را عملی کردیم و اینگونه بود که خود را باز یافتیم.

"... آيا نه
          يكی نه
                   بسنده بود
كه سرنوشت مرا بسازد؟
من
 تنها فرياد زدم
         نه!

من از
        فرو رفتن
                 تن زدم
صدائی بودم من
-شكلی ميان اشكال -
و معنائی يافتم.
من بودم
و شدم
... " احمد شاملو

نباید فراموش کرد که اگر چه دستاوردهای فوق به رفتار و موضع گیری تعداد محدودی از افراد مربوط می شود، اما تاثیرات آن در بین طیف وسیع تری از جداشدگان و هوادارن سازمان مجاهدین خلق قابل مشاهده است. از همین رو می توان امیدوار بود که آنچه فوقا به آن اشاره شد به تقویت فرهنگ جدیدی در زندگی و مبارزه سیاسی در بین ایرانیان کمک کرده و مبارزه بخاطر دمکراسی و حقوق بشر و مبارزه بر علیه دیکتاتوری و خودکامگی را شفاف تر و پربار تر سازد.

 حنیف حیدرنژاد

دوم فروردین 1393/ 22 مارس 2014
http://www.hanifhidarnejad.com



1- گزارش ۹۲، نامه‌ی سرگشاده به مسعود رجوی

2- کمپین برای انتقال فوری ساکنین لیبرتی به کشور خارج  


3- سایت دریچه زرد

 
 
 

hanifhidarnejad@yahoo.de | استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع است | Copyright©www.hanifhidarnejad.com 2005-2024