- شنبه 15 ارديبهشت 1403

 
 
 
 
 
حقوق بشر
پناهندگی / اقامت
مهاجرت/انتگراسیون
جامعه/روحی-اجتماعی
مصاحبه / گفتگو
دیدگاه ها
ترجمه
پایان نامه
در دیگر رسانه ها
فیلم و صدا
درباره من
درباره سایت
Asyl / Aufenthalt
Menschenrechte
Über
 
 
چاپ ارسال به دوست
24 آبان 1386

اهمیت معنی و مفهوم "ارتداد و مرتد"، در پرونده پناهندگی



15.11.2007- سایت انتگراسیون- حنیف حیدرنژاد، مددکار اجتماعی و مشاور در امور پناهندگی و مهاجرین

برخی از پناه جویان ایرانی در آلمان در مرحله اول درخواست پناهندگی، و یا بعدا و به هنگام ارائه ی درخواست دوم خود، دلیل درخواست پناهندگی خود را خروج از اسلام معرفی می کنند.
برخی از این افراد ادعا می کنند بی آنکه خود بخواهند "مسلمان زاده" بوده اند. اما اکنون دین و مذهب دیگری را برگزیده اند. برخی بر این موضوع  تأکید می کنند که خود را آزاد اندیش می دانند و به مرور زمان از اسلام برگشته اند. در بین این دسته برخی خود را سکولار میدانند و معتقدند آزاد اندیشی آنها به معنی مقابله با دین و مذهب نمی باشد. دسته دیگری اما اعلام می کنند که نه تنها اسلام را قبول ندارند، بلکه اساسا دیگر با هر دین و مذهبی مخالف بوده و بر علیه آن می باشند. گروه دیگری نیز عنوان می کنند که به دلیل افکار مارکسیستی وجود خدا را نمی پذیرند و از فلسفه ماتریالیستی پیروی می کنند.

اکثر این افراد مذهب یا اعتقادات و فلسفه جدید را دلیلی بر مخالفت خود با رژیم جمهوری اسلامی اعلام کرده و مدعی می شوند اگر چه مایل بوده اند به زندگی خود در ایران ادامه دهند، اما بدلیل آنکه رژیم حاکم بر ایران و گروه های متعصب وابسته به رژیم، تاب تحمل آنها را نداشته اند، به تدریج دچار مشکل شده و بلاخره در نقطه ای که دیگر واقعا هیچ راهی برای آنها باقی نمانده بوده، برا ی فرار از اذیت و آزارها و یا از ترس از دست دادن جان و مالشان به ناگزیر از ایران خارج شده اند.


در تقریبا سی سال گذشته این موضوع یکی از دلایل مهم برای درخواست پناهندگی بسیاری از ایرانیان بوده است. بررسی ادعا های این گروه از افراد در گذشته از سوی اداره فدرال برای پناهندگی یا دادگاههائی که به این مسئله رسیدگی می کردند بدلیل تعلق سازمانی و یا بدلیل وابستگی و تعلق این دسته از افراد به یک گروه خاص (اقلیت) مذهبی، راحت تر بود. آنچه در سال های اخیر به این مسئله بعد تازه ای داده است، طرح این ادعا از سوی مردم "عادی" است. یعنی مردمی که تا چندی پیش در ایران بوده و به هر حال به نوعی این رژیم را تحمل کرده بودند، اما اکنون دیگر از مذهب و روش زندگی ای که این رژیم بر آنها دیکته می کند زده شده و یا از آن به نقطه تنفر و انفجار رسیده اند، به نحوی که حتی در چهار دیواری خانه، در محل کار و یا در جمع دوستانشان، آنهم با وجود رعایت همه جوانب احتیاط!، احساس امنیت نداشته و در بیان و ابراز عقیده خود آزاد نبوده و پیوسته از سوی نهاد های دولتی، مسقیم یا غیر مستقیم با تهدید و فشار مواجه بوده اند. بسیاری از این افرادِ "عادی" به ادارات فدرال یا یا دادگاه های مربوط به پناهندگی اعلام می کنند که در صورت اخراج به ایران با خطر شکنجه یا رفتارهای غیر انسانی و یا مرگ از سوی ارگان های رژیم یا دسته جات غیر رسمی حکومتی مواجه خواهند شوند. با این وجود بسیاری از آنها در بیان و طرح درست دلایل خود ناتوان بوده و نمی توانند اداره فدرال برای پناهندگی  یا دادگاه ها را در مورد درخطر بودن جانشان در صورت اخراج به ایران قانع نمایند. به دلیل همین ناتوانی در بیان استدلال و یا عدم ارائه اسناد و مدارک است که در اغلب موارد به درخواست آنها جواب رد داده می شود.


چندی پیش دادگاه اداری در شهر دوسلدورف در بررسی درخواست پناهندگی یک زوج ایرانی برای اطمینان از ادعا های آنان، از مؤسسه شرق شناسی آلمان (Institut für Nahost-Studien (GIGA
استعلام کرده بود.
(در مورد این مؤسسه و قابل اعتبار نبودن گواهی  های آن به این مطلب مراجعه شود. گواهی های کارشناسانه مؤسسه شرق شناسی آلمان در مورد پناهجویان ایرانی بی طرفانه نیست! )

یک سوال مهم قاضی از این مؤسسه در این مورد این بود:
- آیا فردی که مسلمان زاده بوده است و در آلمان تغییر مذهب داده است، می تواند در صورت اخراج به ایران به دلیل گرویدن به مسیحیت با خطر مرگ مواجه باشد؟
- آیا در صورت اخراج به ایران، ازدواج این فرد در آلمان که با یک زن ایرانی مسلمان انجام شده است، از سوی ادارات دولتی قابل قبول است و آیا برای آنها، بویژه برای زن این فرد خطری ایجاد نمی شود؟


پاسخ داده شده از سوی مؤسسه شرق شناسی آلمان (Institut für Nahost-Studien (GIGA اگر چه برخی جنبه های واقعی موجود در قوانین و جامعه ایران را منعکس می کرد، اما حاوی برخی اطلاعات غلط  و ناکافی بود، به نحوی که این گواهی کارشناسانه می توانست نهایتا به ضرر این زوج تمام شود. از جمله در این گواهی، معنی و مفهوم "ارتداد" در چهارچوب شرع رژیم اسلامی حاکم بر ایران توضیح داده نشده بود. همچنین در این گواهی به قانونی که مطابق آن زن مسلمانی که با یک نفر "مرتد" مزدوج است، بر او "حرام" شمرده می شود نیز اصلا اشاره ای نشده بود.

ارائه اسنادی در مورد موضوعات فوق از سوی وکلای این زوج به دادگاه، به قاضی کمک کرد تا او بتواند درک روشن و دقیقتری از قوانین حاکم بر ایران بدست آورده و خطری که در صورت اخراج متوجه این زوج میباشد را بهتر درک کند.


اسناد ارائه شده به دادگاه:

سند شماره 1
منبع: سایت بنیاد برومند

http://www.iranrights.org/farsi/document-232-482.php




مرتد کیست؟ و حکمش در اسلام چیست؟

 

  حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی مرکز* کیفر مرتد فطری قتل است، و توبه وی پذیرفته نمی شود* مرتد ملی و مرتده، چه فطری و چه ملی باشد، بصرف ارتداد کیفر مرگ برای آنان نیست و توبه شان پذیرفته می شود.آیت الله محمدی گیلانی حکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی مرکز به سئوال کیهان در مورد "مرتد کیست؟ و حکمش در اسلام چیست؟" پاسخ دادند.

در تشریح ارتداد و حکم مرتد، آیت الله محمدی گیلانی گفته است:

ارتداد در لغت عرب به معنی برگشتن و در اصطلاح فقهای اسلام برگشتن از دین و کفر بعد از اسلام است. تحقق ارتداد ممکن است با قول و گفتن کلمه صریح کفر باشد مانند اینکه بگوید: "من از اسلام خارج شده ام" و یا "من شرک بخدا دارم"، و یا با گفتن کلمه ای که مقتضی کفر است، مثل اینکه بگوید: "خداوند
... جسم است"، و یا " خدا همان قانونمندی جهان آفرینش است" چنانکه در بعضی از نوشته ها دیده ایم.
ممکن است با فعل و عمل تحقق پذیرد باین تقریر: فعلی انجام دهد که دلالت واضح بر تمسخر و توهین به دین اسلام دارد، مثلأ قرآن کریم را ـ المیاذبالله ـ نجاست آلود کند و یا زیر لگد بگیرد و یا تف به قصد توهین بر آن اندازد و همچنین است کعبه مشرفه و ضریحهای مقدسه و کتب حدیث و فقه دیانت اسلام، اگر عمل توهین آمیز مانند نتجیس پایمال کردن نسبت به آنها انجام دهد. و همچنین ارتداد با انکار ضروری از ضروریات دین اسلام، تحقق می پذیرد، معنی ضروری دین، یعنی آن چیزی که برای آشنایان به اسلام واضح و روشن است که از عقاید احکام و اسلام است مانند معاد، و وجوب نماز و روزه.

اینکه انکار ضروری دین کفر آور است، جای تردید نیست ولی بحث و اشکال در این است که آیا انکار ضروری سبب مستقل کفر " در مقابل انکار توحید و نبوت است" و به تعبیر دیگر: آیا انکار ضروری به تنهائی ارتداد آور است؟ چنانکه انکار توحید و نبوت ارتداد آور است" یانه، سبب مستقل نیست، بلکه چون انکار ضروری ـ مثل انکار وجوب نماز ـ به انکار نبوت بر میگردد، و انکار نبوت، ارتداد آور است، به این اعتبار گفته میشود که انکار ضروری ارتداد آور است؟

جماعتی از فقها انکار ضروری را سبب مستقل ارتداد دانسته اند و جماعتی هم گفته اند که سبب مستقل نیست بلکه اگر مستلزم انکار رسالت و تکذیب پیامبر گرامی اسلام شود کفر آور است.
شیخ بزرگوارمان ذوالسیادتین امام امت روحی فداه در تحریر الوسیله همین قول را که مطابق به احتیاط است، پذیرفته و فتوی داده اند، و ثمره این فتوی این است که اگر کسی بخاطر شبهه ای که مبتلا شده منکر ضروری از ضروریات دین اسلام شد، مثل اینکه در وجوب نماز و حج برای وی شبهه حاصل شود و بپندارد که نماز و حج برای مسلمانان عصر اول اسلام واجب بوده و در زمان ما مثلأ واجب نیست. چنین، کسی محکوم به کفر نیست، بخلاف قول اول که محکوم به ارتداد است.
مرتد بر دو قسم است. مرتد فطری و مرتد ملی. مرتد فطری کسی است که تولدش همراه با اسلام بوده باین معنی که ابوینش یا یکی از آندو در هنگام ولادتش مسلمان بوده اند، و مرتد ملی کسی است که ولادتش این چنین نباشد. کیفر مرتد فطری، قتل است و توبه وی پذیرفته نمیشود، زوجه وی بر او حرام میشود و باید با ارتدادش عده وفات نگهدارد و اموالش بین ورثه اش تقسیم شود، اگر چه او در قید حیات باشد. ولی مرتد ملی و زن مرتده، چه فطری و چه ملی باشد بصرف ارتداد، کیفر مرگ برای آنان نیست و توبه شان پذیرفته میشود. بچه مسلمانانی که بفرقه های مختلف مارکسیستی انتقال و انتساب پیدا کرده اند، محکوم به ارتدادند، مگر بعضی از آنها که طبق فتوی امام ... در مورد انکار ضروری دین، ممکن است از حکم ارتداد بیرون باشند که تشخیص و تطبیق آن با اهل فن است.

______________________________________
منبع: روزنامه کیهان ٢٩ شهریور ١٣٦٠ ، صفحه ٤


Was ist Apostasie?
Was ist die Strafe für Apostasie?


Autor:    Ayatollah Mohammadi Gilani, Scharia-Herrscher an Revolutionsgerichten
Teherans
Herausgeber:   Keyhan
Herausgabe am:  19 Oktober 1981
Textart:   Zeitungsartikel


• Die Strafe für einen angeborenen Apostaten ist Mord, und seine Reue wird nicht angenommen.
• Die Strafen für einen nationalen Apostaten und eine Apostatin, sei es nationale oder angeborene, ist aufgrund der reinen Apostasie nicht automatisch der Tod, seine/ihre Reue wird angenommen.

Ayatollah Mohammadi Gilani, Scharia-Herrscher [ Über Richter] an den Revolutionsgerichten der Hauptstadt hat auf die Fragen von Keyhan, wer ein Apostat sei und was seine Strafe im Islam, wie folgt geantwortet:

„Ertidad“ (Apostasie) heißt im Arabischen „Abfall“ und bedeutet bei den islamischen Rechtsgelehrten „Abfall von der Religion und der Unglaube nach dem Islam“. Der Tatbestand der Apostasie kann durch eindeutige Aussage des Unglaubens wie  /ich habe den Islam verlassen/  oder  /ich glaube an Polytheismus/  oder durch die Aussage des den Tatbestand des Unglaubens erfüllenden Satzes  /Gott ist eine Materie/  oder  /Gott ist dieselbe Gesetzmäßigkeit der Welt der Schöpfung/, wie wir ihn in einigen Schriften sehen, erfüllt sein.

Der Tatbestand der Apostasie kann auch durch Taten erfüllt sein, indem der Apostat durch seine Tat den Islam eindeutig beleidigt und verspottet, wenn er zum Beispiel den Koran besudelt und mit Füßen tritt oder als ein Akt der Beleidigung bespuckt. Das gleiche gilt für die große Kaaba und andere heilige Stätte und Überlieferungs- und Religionsbücher des Islam, wenn sie in Form von Besudelung entweiht werden.

Der Tatbestand der Apostasie ist erfüllt, wenn die Notwendigkeit der Befolgung der Gebote des Islam, welche für Außenstehende als Akte des Moslemseins wie Glaube an den Tag des Jüngsten Gerichts sowie Verrichtung des Gebets und das Fasten erkennbar sind, geleugnet werden.

Dass die Leugnung der Notwendigkeit dieser Gebote zum Unglauben führt, steht außer Zweifel. Schwierig wird die Beantwortung der Frage werden, ob dies alleine den Tatbestand des Unglaubens erfüllt oder genauer gesagt, ob dies dem Tatbestand der Leugnung des Monotheismus und Prophetentums gleichgestellt werden kann, der zur Apostasie führt. Ob die Leugnung des Monotheismus und der Sendung ein selbständiger Akt ist oder nicht, ist nicht die Frage. Vielmehr ist davon auszugehen, dass die Leugnung der Notwendigkeit der Verrichtung des Gebetes von der   Leugnung des Prophetentums herrührt, und die Leugnung des Prophetentums an sich ist Apostasie. Hat die Leugnung der Notwendigkeit der Verrichtung der Gebote aus diesem Grunde die Apostasie zur Folge?

Einige Rechtsgelehrte haben die Leugnung der Notwendigkeit der Verrichtung der Gebote alleine als Apostasie bezeichnet, während einige andere meinen, dass die Leugnung dieser Notwendigkeiten nicht als selbständigen Grund für die Erfüllung des Tatbestands der Apostasie angesehen werden könne, sondern es dazu der Leugnung der Sendung und der Glaubwürdigkeit des Propheten Mohammad bedürfe.


Und unser großer Führer, Imam Khomeini, hat in seinem „Tahrir-Alwasileh“-Buch diese Auffassung vorsichtig vertreten und sein Fatwa (Segen/Urteil/Begutachtung) dazu gegeben und zwar mit folgender Schlussfolgerung: Wenn jemand aufgrund eines Zweifels, der ihn gepackt hat, eine der Notwendigkeiten der Religion leugnet, wenn er zum Beispiel denkt, dass das Gebet und die Pilgerfahrt für die Moslems der ersten Ära des Islam notwendig gewesen seien, deren Verrichtung heute aber nicht mehr notwendig seien, ist dies nicht der Unglaube, im Gegenteil zur ersten Aussage, für die man als Apostat zu verurteilen ist.

Es gibt zwei Arten von Apostaten: nationale und angeborene. Angeborener Apostat ist jemand, dessen Geburt im Schoss des Islam war, dass heißt, einer seiner Elternteile bei seiner Geburt Moslem gewesen ist. Und nationaler Apostat ist jemand, dessen Geburt nicht so war.

Die Strafe für den angeborenen Apostaten ist der Mord, und seine Reue wird nicht angenommen, seine Ehefrau wird ihm „Haram“ [verboten], darf nicht bis zum Tode heiraten und sein Eigentum, auch wenn er noch nicht tot ist, wird zwischen den Erben aufgeteilt.

Aber der nationale Apostat oder eine weibliche Apostatin, gleichgültig ob diese nationale oder angeborene Apostatin ist, wird nur aufgrund der Apostasie nicht zum Tode verurteilt, und seine bzw. ihre Reue wird akzeptiert.

Kinder der Moslems, welche zu den verschiedenen Ausrichtungen des Marxismus konvertiert sind oder dessen Anhänger geworden sind, werden als Apostaten verurteilt, abgesehen von einem Teil von ihnen, der nach dem Urteil des Imam Khomeini … bezüglich der Leugnung der Gebote der Religion von dem Apostasieurteil ausgenommen werden, worüber die islamischen Rechtsgelehrten zu befinden haben.

Quelle: Tageszeitung „Keyhan“ vom 19. Shahriwar 1360 [10. September 1981], Seite 4

http://newtest.bfiran.org/farsi/document-232-482.php


2 سند شماره

قانون مدنی تدوینی معاونت حقوقی ریاست جمهوری
 
ماده 1059 - نكاح مسلمه باغيرمسلم جايزنيست
http://www.ghavanin.ir/detail.asp?id=1668 6


 
 
 

hanifhidarnejad@yahoo.de | استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع است | Copyright©www.hanifhidarnejad.com 2005-2024